خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...برد. و اون‌جا دستم رو ول کرد. پرسیدم: - چطور تو تونستی من رو ببینی؟ جواب داد: - چون مثل تو انسان نیستم! برای همین تونستم تو رو ببینم. کمی مکث کردم و بعدش با تعجب پرسیدم: - اگه این‌طوریه پس چرا آدم‌ها تو رو می‌بینن و من رو نمی‌بینن؟ #فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک
  2. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...پابلو اون صندوق جواهرات رو‌ نگهداری می‌کرد که با ارزش‌ترین اون‌ها براش یک گردنبند با پلاک بیضی شکل بنفش بود. طولی نمی‌کشه که پدر پابلو یک معشوقه رو که اصلاً اشرافی نبود و از طبقه‌ی پایین جامعه بود به خونه میاره و این شروع ماجرا میشه. #انجمن_تک_رمان #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #فاطمه_رسولی
  3. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...پابلو برمی‌گرده؟ یادمه اول که به این‌جا اومده بود خیلی افسرده بود معلوم نبود تو اون خونه چقدر سختی کشیده و حالا باید برگرده به مکانی که هربار که یادش می‌اومد حالش بد میشد. اگه پابلو بره من چیکار کنم؟ حالا دیگه کاملاً به بودنش عادت کردم. #انجمن_تک_رمان #فاطمه_رسولی...
  4. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...گربه بدو‌بدو به سمت مامانش دوید یکم مامانش رو ل*ی*سی زد بعد اون هم شروع کرد از غذاهای اون‌جا خورد. اون روز اون مکان اون اتفاق درحالی که من غرق در نگاه کردن به اون صح*نه بودم، باعث شد گوشه‌های قلبم این شروعی باشه برای دوست داشتن پابلو. #فاطمه_رسولی #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #انجمن_تک_رمان
  5. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...سرگرمی روزانه‌ات فکر کردن بهش و نگاه کردن به اونه، نگرانشی و همین‌طور می‌خوای اون رو به سمت درست زندگی هدایت کنی، مثل یک کلبه‌ی تاریک چون نوری وجود نداره اون نمی‌تونه تو رو ببینه و تو آرزو می‌کنی مثل نور بودی و از چشم اون پنهان نبودی. #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک #فاطمه_رسولی...
بالا