خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...کیانی هستم. همین کافی بود تا رویا با شادی و ذوق ل*ب بزند: - سلام آقای کیانی، خوب هستید؟! خانواده خوبن؟! پناهم چطـ.... هنوز جمله‌اش به پایان نرسیده بود که ناله‌ی جمشید بلند شد: - خانم سیامکی زود خودتون رو برسونید بیمارستان(...) پناه به حضورتون احتیاج داره. #زهرا_آسبان #رمان_سولین #انجمن_تک_رمان
  2. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...و کثیفی اتاق، چشم‌هایش از خشم گشاد شد، تمیزی حساسیت او بود و همین جرقه‌ای در باروت عصبانیتش شد و بی‌فکر به سمت پناه بی‌حال روی زمین حمله‌ور شد، لباس خواب عروسکی‌اش را میان چنگ گرفت و با خشم توأم با نفرت فریاد کشید: - چیکار کردی، بلندشو، بلند شو تمیزش کن! #زهرا_آسبان #رمان_سولین #انجمن_تک_رمان
  3. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...حواسشان به پناه بود تا خطری از جانب سارا او را تهدید نکند، تااین‌که روز مرخصی سپهر بعد از یک ماه فرارسید و جمشید از صبح سخت درگیر رسیدگی به کارهای ترخیص سپهر بود از طرفی به یزدان سپرده بود تا به رستوران مورد علاقه‌ی سپهر برود و برایش غذای محبوبش را بیاورد. #زهرا_آسبان #رمان_سولین #انجمن_تک_رمان
  4. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گرفت، سارا را بهم ریخته و رنگ پریده دید که بی‌حال از پله‌ها پایین می‌آمد، ذوق‌زده از این‌که بعد از مدت‌ها مادر دوست‌داشتنی‌اش را می‌بیند از جا بلند شد و بی‌توجه به اخطار یزدان برای کامل کردن تکلیفش به سمت سارا قدم تند کرد و خود را در ب*غ*ل او پرتاب کرد. #زهرا_آسبان #رمان_سولین #انجمن_تک_رمان
  5. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...با نگرانی ل*ب زد: - پناه، خواهرکم کجایی؟! پناه... همه‌جا غرق در سکوت بود و صدایی جز تیک‌تاک ساعت به گوش نمی‌رسید، قلبش از ترس و نگرانی این‌که بلایی بر سر دردانه‌اش بیاید، لرزید. با عجله جای جای پذیرایی را گشت و در آخر جسم کوچک پناه را پشت کاناپه پیدا کرد. #زهرا_آسبان #رمان_سولین #انجمن_تک_رمان
  6. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...این‌جوری آوردی که حالش بد شه! یزدان با لحنی سرشار از نگرانی با فاصله کنار پناه ایستاد و همان‌طور که نگاهش لحظه به لحظه‌ صورت رنگ پریده‌ی او را می‌کاوید ل*ب زد: - قصد بدی از این‌کارم نداشتم، فقط می‌خواستم دوچرخه‌ای که بابا براش خریده رو بهش نشون بدم، همین! #زهرا_آسبان #رمان_سولین...
  7. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...تکان نامحسوسی خورد، مگر ملاقات‌های قبل چه بلایی بر سر دردانه‌اش آورده بودند که حال این‌گونه می‌ترسید؟! برای آرام کردنش سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و به همراه هم وارد اتاق شدن. زن و مرد نسبتاً مسنی که در اتاق حضور داشتن و بی‌صبرانه منتظر دیدن پناه بودن. #زهرا_آسبان #رمان_سولین...
  8. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...اسم داشتم این بود که دختر داستان ما از همون کودکیش سختی‌های زیادی کشید و دقیقاً مثل یک نهال گل ضعیف و تازه جوانه زده بود؛ اما سختی‌های زندگی و بدی‌های آدم‌های اطرافش مدام بهش آسیب می‌زند و مانع رشد و ترقی اون می‌شدند؛ اما اون کم نمیاره و به قولی شکفته می‌شه. #زهرا_آسبان #رمان_سولین...
  9. زهراآسبان

    درحال تایپ رمان سولین| زهرا آسبان کاربر انجمن تک رمان

    ...داستان را در برمی‌گیرد؛ اما اون کودکانه دل به قولی داده بود که برادرناتنیش به او داده بود و به او گفته بود که منتظرش باشد تا به دنبالش بیاید و او را نجات بدهد؛ اما این انتظار به سر نمی‌رسه و حالا بعد سال‌ها چالش‌ها و افراد زیادی مانعی بر سر راهشان می‌شوند. #زهرا_آسبان #رمان_سولین...
بالا