Usage for hash tag: چشم_زخم_خورده

ساعت تک رمان

  1. vahedi

    درحال تایپ چَشم‌زخم خورده|اثر vahedi کاربر انجمن تک رمان

    ...با تی‌شرتی که به تن داشتم. - عیب نداره می‌چسبه! یه‌کم دیگه به شهر می‌رسیم. این فرصت رو از دست نده! پشت گوشم جیغ زد: - بخوره تو سرت فرصتِ طلاییت! چیزی نگفتم و برای این‌که حرصش رو دربیارم، بلندبلند می‌خندیدم. * اون تیپ‌های دهه هشتادی‌ها رو یادتونه؟ #چشم_زخم_خورده #فاطمه‌واحدی #انجمن_تک_رمان
  2. vahedi

    درحال تایپ چَشم‌زخم خورده|اثر vahedi کاربر انجمن تک رمان

    ...لپای سفت و موچ شدش رو کشیدم و گفتم: - من‌که گفتم می‌خوام کمکت کنم عشق دایی! فاطمه دیگه چیزی نگفت و ل*ب ورچید. دختر هم ریز ریز می‌خندید به این حرفای دایی و خواهرزاده‌ای. البته که فاطمه سریعاً به مامانش گفت و تا بزرگسالیش همش برام تجدید خاطره‌ش می‌کرد. #چشم_زخم_خورده #فاطمه_واحدی #انجمن_تک_رمان
بالا