خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و بی‌آن که با دال چشم تو چشم بشود، گفت: - زمانش که برسه راز بین ما و خانواده میناموتو فاش میشه و اولین نفری که می‌فهمه، تو هستی؛ اما الان از من هیچ سؤالی نپرس و توضیحی نخواه که به جواب نمی‌رسی. ذهنت رو هم از این قضیه دور نگه‌ دار و فقط به کلاس و درست فکر کن. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کوبنده‌ی ابرهای سیاه و سفید، چشمانش را بست و بینی قلمی‌اش را بالا کشید و ل*ب زد: - ن*زد*یک*ی به من به ضرر خودته. من تکلیفم مشخصه و همین روزها دفتر زندگیم بسته میشه؛ اما پدرت برای تو فقط یه تنبیه کوچیک در نظر گرفته و پس از اون می‌تونی با آرامش به زندگی‌ات ادامه بدی. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...باید تو خائن باشی؟ با هر دو دستش صورت زیبای ون را قاب گرفت و با چشمان خیس از اشکش به دو گوی مشکی رنگ او زل زد. بغضش شکست و دانه‌های مرواریدی چشمانش باعث خیس شدن صورت زیبایش شد. - چرا می‌خوان تو رو شکنجه کنن و به قتل برسونن زمانی که می‌دونن من بی‌تو زنده نمی‌مونم؟ #اغواگر_عنکبوت #زری...
  4. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به اون دروغ گفت، دزدی کرد یا مرتکب اشتباهی شد، فرصت دوباره‌ای به اون نده و پس از شکنجه، اون رو به قتل برسونه. ون دیگر تعجیلی در حرف زدن نداشت. بر روی زمین نشست و با جویدن پو*ست نازک ل*بش، برای ساکت ماندن تلاش کرد، سپس پلک‌هایش را بر روی هم گذاشت و نفس عمیقی کشید. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به پدر همه چیز رو میگم و خودش تصمیم می‌گیره که تقاص گناه این خائن چیه. - پدر هرگز با زندگی من بازی نمی‌کنه. زمانی که تاکهیوکو قدم برداشت، صدای سنگ ریزه‌های زیر پاهایش گوش دال و ون را خراش داد. تک ابرویی بالا انداخت و با صدای رسایی ل*ب زد: - این همه هیاهو برای چیه؟ #اغواگر_عنکبوت #زری...
  6. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...روی پاشنه‌ی پایش چرخید و چند رشته از موهایش را از روی شانه‌اش کنار زد. - از رفتارهای پدر متوجه شدم. - پس چرا من متوجه نشدم؟ شانه‌ای بالا انداخت و سرش را برگرداند و ادامه‌ی مسیرش را دنبال کرد. - چون تو برای فهمیدن حقیقت‌ها و کنار اومدن باهاشون بیش از حد ضعیفی! #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بده. ون مثل مرگ می‌مونه. درواقع شبیه یه بوته‌ی تمشکه. کوتاه؛ اما پر از تیغ. زمانی که بچینیش گسه و زیبا؛ ولی در عین حال فریبنده. بهت اخطار میدم که جونش رو نجات ندی و اجازه بدی پدر اون رو مجازات کنه. در غیر این صورت خودم اون رو به قتل می‌رسونم، پس به اخطارم توجه کن! #اغواگر_عنکبوت #زری...
  8. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت: - این راز مربوط به کیه؟ - ون و پدرش و پدر. بی‌تاب و مستأصل بزاق دهانش را قورت داد و دیگر تعجیلی در حرف زدن نداشت، پس ترجیح داد با جویدن پو*ست نازک ل*بش برای ساکت ماندن تلاش کند و احساسات لگدمال شده‌اش را در مشت‌هایش انباشه کند و به مراسم و دیگر مردم ملحق شود. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بر روی گوشه‌ی لباس بلندش کشید و رد دانه‌ی مرواریدی برف را از روی لباس زیبایش پاک کرد. مجدداً فکرش به‌ سوی آن دختر همچو پرنده پر کشید. در حینی که چند گام به طرف درخت ارغوانه ژاپنی برمی‌داشت، لبان گوشتی‌اش را به داخل دهانش کشید و ل*ب زد: - امشب به اون رستوران میرم. #اغواگر_عنکبوت #زری...
  10. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و سراپای دال را از زیر نظر گذراند و پس از اندکی مکث، گفت: - از نظر من که خیلی بهت میاد، نظر خودت چیه؟ سرش را پایین انداخت و با جویدن پو*ست نازک ل*بش، برای ساکت ماندن تلاش کرد؛ زیرا هیچ نظری راجع به لباس و نوع پوشش امروزش نداشت، پس سکوت کردن گزینه‌ی مناسبی بود. #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
بالا