ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...که وینسنت گیل گستاخی کرده، آره؟ آخه تو فقط کنیزی! همسرش که نیستی. سولینا در حالی که یک قدم دیگر به او نزدیک می‌شود ل*ب می‌زند: - من کنیز نیستم، دختر خان کالین فریلز هستم! پس از این حرفش، بلافاصله دسته‌ی قوری را می‌گیرد و از پله‌ها یکی دو تا پایین می‌رود. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  2. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را می‌شوید. حسابی خسته‌اش شده است و کم‌کم‌‌ هوا تاریک‌ می‌شود و به شدت سرد است، از شدت سرما تنش مورمور می‌شود. اما او با هر شرایطی سازگار است و در هر آب و هوایی کارهایش را به نحو احسنت انجام می‌دهد. سولینا تنش به لرزش افتاده است و دست‌هایش سرد شده است. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...اشعه‌های ریز و درشت خورشید می‌درخشد. سولینا با چند حرکت از روی بوسفال پایین می‌آید و در حالی که کیسه را میان دستانش رد و بدل می‌کند زیر ل*ب زمزمه می‌کند: - چه قصر زیبایی! آلب از اسب پایین می‌آید و بریتانی را هم در آ*غ*و*ش می‌کشد و او را بر روی زمین می‌گذارد. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  4. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...نگاهش به سمت آلب دقیق‌تر می‌شود مردم با یکدیگر حرف می‌زدنند و عده‌ای به سوی آلب گام برمی‌داشتند تا با او هم‌کلام شوند. کووپر که صدای همهمه‌ها را شنیده است با ابروانی در هم رفته از خانه‌اش خارج می‌شود و با دیدن آلب ابروانش از شدت خشم در هم‌ گره می‌خورد. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  5. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و با دیدنِ سولینا گل از گلش می‌شکفد و لبخندی دندون‌نما بر روی صورتش جای خوش می‌کند. نان تست و مارمالاد و کره بادام زمینی: نان تست برای صبحانه استفاده می‌شود، مارمالاد و کره بادام زمینی صبحانه‌ای استرالیایی‌ است، اما در واقع مارمالاد همان مربا است. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  6. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...انگار که صدای سولینا را شنیده است می‌گوید: - نه خواهر؛ من اجازه نمیدم تو با کووپر ازدواج کنی تو باید همسر داداشم بشی! باید فردا بیای و با من به قصر بریم! سولینا از روی صندلی برمی‌خیزد و بریتانی را در آ*غ*و*ش می‌کشد و می‌گوید: - چشم، هر چی تو بگی همون میشه! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  7. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...شما که غذای من نیستید. جوجه‌ها گفتند: - ما را چه‌جوری دیدی ما که پنهان شدیم. کوالا گفت: - ولی فقط شما سرتان را پنهان کردید بدنتان بیرون بود جوجه‌های قشنگ اسم من کوآلا است من نوعی خرس درختی هستم و در همسایگی شما با خانواده‌ام کنار این درخت زندگی می‌کنم. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  8. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    آلب یکم فکر می‌کند تا ببیند حرفی در دلش مانده است که به سولینا نزده باشد یا از قلم افتاده باشد! چیزی از قلم نیفتاده است و تمامِ حرف‌هایش را به سولینا زده بود. از دوست خود مارک کولز می‌خواهد که سوار بوسفال بشود و این نامه را به دست سولینا برساند. آلب از روی تکه سنگ برمی‌خیزد و به سوی خواهرش گام...
  9. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کاش به‌جای این‌که قلبم از دوریت و غم رفتنت می‌گرفت نفسم می‌گرفت و آروم سر روی شونه‌هات می‌ذاشتم و با هم می‌رفتیم. طاقت دوریت رو ندارم، برگرد و بگو که رفتنت یه شوخیه بگو مثل بچگی‌هام داری باهام بازی می‌کنی!؟ من بدون تو چه‌طور با خاطراتت بسوزم و بسازم؟ #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  10. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...این اتفاق را هضم کند. خان کالین فریلز از شدت غصه و این‌که دیگر آدلاید کین را ندارد. گوشه‌ای از محله‌ی هوبارت می‌نشیند و بلند فریاد می‌زند. کووپر کالین را در آ*غ*و*ش می‌گیرد و هر دو می‌گریستند. سینره دست سولینا را می‌گیرد و می‌گوید: - بلندشو دخترم، گریه نکن! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
بالا