...- از طرف آقا فرهاد هستید دیگه؟ من از سمت ویلیام ویلسون هستم.
سرم رو به نشونه تأیید تکون دادم، که از ماشین پیاده شد، در سمت عقب ماشین رو باز کرد برام؛
- بفرمایید.
با قدمهای لرزان سمت صندلی عقب ماشین رفتم، سوار ماشین شدم.
واییی باورم نمیشد سوار همچین ماشینی شدم.
#بیگانهشناس
#یگانه...
...آینه، آینه فرو ریخت و شیشههاش تو پام رفت. فرهاد به زور بلندم کرد، من رو روی تخت خوابوند، شیشهها رو از پام در آورد، لپم رو کشید و لبخند بدجنسی زد؛
- بخواب عزیزم، فردا باید بری پیش دوست پسرت.
دستش روی چشمام کشید، از بیحالی و ضعف توان مقاومت نداشتم و خوابم برد.
#بیگانهشناس
#یگانه
#انجمن_تک_رمان