ساعت تک رمان

  1. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...دیگر تنم، فارغ از هر دردی، آسوده بود و در پشتم؛ به‌جای آن دردِ تنهائی؛ دو سبک‌بالی برای پرواز حس می‌کردم. پرواز در آ*غ*و*ش گرم و بی‌کرانِ آسمانی مقدس؛ به نامِ "مادر". (فدای آن کس که عذابِ پروردن ما را در بطنِ تنهائیش، تنها بدوش کشید.) دوستت دارم مادر. #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  2. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...از آن گریزان بودم. تنها، در بینِ تن‌ها! تن‌هائی بِسانِ تنِ نحیفِ خودم، اما بلند قامت و دیو پیکر! که همه به گریه‌ام می‌خندیدند؛ اما به لطافت! به لطافت نوازش‌های مرموزشان! به لطافت پیچشم در لفافه‌ی گل‌دوزشان! و به لطافتِ لباس‌های سپیدِ چون روزشان! *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  3. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    پارت دهم: می‌گریستم. حالا من مانده بودم و نگاه‌های وهم‌آلودِ آن‌سوی آن روزنِ بی‌رحم؛ که به نوائی غریب؛ اما قریب؛ مرا می‌خواند: - بیا؛ بیا کوچولو. به دنیای ما خوش اومدی...! *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  4. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    پارت نهم: بندی که بدان، دل به بندِ انفرادی‌ام بسته بودم؛ حال از هم گسسته و تنم آلامِ خجری بود، که گوئی از پشتم؛ زجرآلود سر بر می‌آورد. آن‌چنان زجر‌آلود که توان از سرپنجه‌هایم، برای به چنگ و دندان ماندن در حبسِ شیرینم را از من ربوده بود! *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  5. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    پارت هشتم: و دیگر تنها شدم! تنهائیم مرا با پنجره‌ای ناشناخته تنها گذارد و رفت! برق چشمانِ پنجره؛ آن‌چنان کمندی از نور بر گردنم افکنده، که جبرش جز بیرون کشیدنم از تاریکیِ تنهائیم نبود. *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  6. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...ندارد، و من هم حسی از او نمی‌گیرم. جدالِ جدائی؛ مرا به حالِ خود، و او را نیز به حالِ خود فرو برده! آری؛ حالِ من هم، مثل حالِ تنهائیم بد است. گوئی آن‌که به س*ی*نه‌ی دیوارِ تنهائیم خنجر زده؛ آن‌چنان فرو برده، که خون‌آلودخنجرش؛ از پشتِ من سر برآورده! *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  7. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    پارت ششم: آه پنجره؛ چگونه این‌چنین جفا توانی کرد، بر هستیِ تنهائیم؟ چگونه این‌چنین بی‌رحمانه فرو توانی کرد، خنجری بر س*ی*نه‌ی محرم اسرارم؟ او که این‌چنین می‌آزاری‌اش؛ تنها پناه من‌ست. *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  8. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...مهربانم، به زهرِ خجرِ پنجره‌ای ناخوانده، زخم برداشته. زخمی به پهنای س*ی*نه‌ی یکی از همان دیوارهای وفادار! خنجرِ زهردارِ پنجره‌ای چشم‌چران؛ که تمام هستی‌ام را به حراجِ رسوائی گذارده. آنی‌ست به تاراج رَود، هر آن‌چه که در این تنهائی‌ها اندوخته بودم. *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  9. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...تنهائیم چه کنم؟ آیا کسی هست که در آن سیلِ تن‌ها؛ تنهائیم را به من باز سِتَد؟ یا بدونِ تنهائی‌هایم؛ بین آن تن‌ها، تنهاترین می‌مانم! تنها، در برابرِ تهاجم اغیار و سموم انظار و سیلِ گفتار! آه تنهائیِ خوبم؛ تنهایم نگذاری که بی حبسِ تو؛ تنهاترینم. *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
  10. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی پنجره‌ای رو به تنهائی از حسینعلی کاربر تک رمان

    ...کمندِ اوست؛ شاپ‌شاپِ خون‌بستِ نبضِ خوش‌ضربم، لبالب شاکِرِ دیوار و بندِ اوست؛ هلهله‌های خَموش و مستیِ بی‌باده‌ی نابم، که آن هم حاصرِ حلوای قند اوست؛ چنین حصری و بندی و کمندی‌ست، از آن شیرین‌دنجِ مهربانِ من؛ که پای دل به حبس او، تا در اَبد بستم. *** #پنجره‌ای_رو_به_تنهائی #حسینعلی #انجمن_تک_رمان
بالا