• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: بیگانه_شناس

ساعت تک رمان

  1. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...بده واقعا میمیرم: - بسه توروخدا، غلط کردممممم. شلاق رو به کنار پرت کرد، نزدیکم شد، با دستش رد خونی که به خاطر شلاق‌هاش روی بدنم افتاده بود رو دنبال کرد، بوسی روی گونم کاشت و گفت: - اشکال نداره بعد از این می‌فهمی که نباید بدون اجازه من هیچ غلطی انجام بدی. #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  2. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...از ذوق زیاد من رو ب*غ*ل کرد و گفت: - مرسیبی ویلیام. تو شوک بودم، این اولین باری بود که یک نفر با تمام وجودش برام ذوق می‌کرد. چند لحظه که گذشت، انگار به خودش اومد، ازم فاصله گرفت و سرش رو پایین انداخت: - ببخشید. من هنوز توی بهت بودم، برای همین حرفی بهش نزدم. #یگانه #بیگانه_شناس #انجمن_تک_رمان
  3. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...دیدن ما تعجب می‌کنه و با خنده می‌گه: - عه پس بالاخره تونستین مثل دوتا متمدن باهم به تفاهم برسید قبل از این‌که حرفی بزنم، یگانه لحنش رو حرصی کرد؛ - به آدمی که با زور و قلدری کارش رو پیش ببره متمدن نمیگن، میگن دیکتاتور. رافائل خندید و گفت: - به خودی زدی بچه! #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  4. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...تا الان سه بار به هوش اومده، حالش بد شده و دوباره خوابیده. کلافه پوفی می‌کشم؛ - دکتر بیار بالاسرش، ببینه چه مرگشه خب. کمی مکث می‌کنه؛ - دکتر آوردیم، گفت حاملس! با صدای بلندی داد می‌زنم؛ - چی؟ حامله؟ رافائل با حالتی غمگین ادامه داد: - ولی متأسفانه بچه مرد. #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  5. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...نباش خواهر کوچولو، تقاص کارهات رو که ازت گرفتم نجات میدم. دلم از این همه بی‌رحمی سینا به درد اومد، سینا خواست از اتاق بیرون بره که دستش رو گرفتم و گفتم: - اگر الان از این‌جا نبریش، نمی‌زارم دیگه انگشتت بهش بخوره. پوزخندی زد و بدون توجه به من از اتاق بیرون رفت. #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  6. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...بهانه‌ی این‌که حالم داره بهم می‌خوره، جمع رو ترک کردم و سمت پله‌ها رفتم. از پله‌ها بالا رفتم، نفسی عمیق کشیدم که مچ دستم توسط یک نفر اسیر شد، به سمتش برگشتم و با دیدن همون سینا پارسا شوکه شدم. خیلی جدی توی چشمش زل زدم و گفتم: - این که میگن تو برادر منی راسته؟ #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  7. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...بود، من بهش خیره شده بودم که با شنیدن صدایی مجبور شدم نگاهش نکنم: - یگانه؟ خوبی؟ به سمت صدا برگشتم، ساناز رو دیدم، هم دیگه رو در آ*غ*و*ش گرفتیم که ویلیام با شدت آستینم رو کشید که روی مبل افتادم، عصبی غرید؛ - مگه نگفتم بدون اجازه من حتی حق نفس کشیدن رو هم نداری؟ #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  8. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...قتل هامون رو دیدیم، بابای الینا، وای نکن... خنده‌اش می‌گیره ولی توجهی بهم نمی‌کنه و دستش رو تکون می‌ده که داد می‌زنم: - بعد فرهاد ما رو آورد لندن، از روزی هم که اومدیم لندن ما فقط کتک خوردیم، ف... فرهاد بهم گفت که باید دوست دختر تو بشم و براش اطلاعات ببرم. #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  9. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...خصمانه نگاهم می‌کند، از ترسش سرم رو زیر می‌اندازم، که فرهاد بلند داد می‌زند؛ - سینا پارسا برگشته اینم خواهرشه. با چشمانی گرد شده به جفتشون نگاه می‌کنم، ویلیام هم‌چنان تو صورت فرهاد دقیق شده، همه حواسشون به فرهاده، پس فرار می‌کنم که مچ دستم توسط نامیک اسیر میشه. #بیگانه_شناس #یگانه...
  10. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...روی چشمام گذاشتم به عادت و سعی کردم به اتفاقات بد فکر نکنم، به این که از فردا و پس فردا باید بشم مطیع محض ویلیام فکر نکنم. با حالی زار چشم بستم و سعی کردم به فردا و اتفاقات بدش فکر نکنم. نمی‌دونم چقدر گذشت که با تکون خوردن پهلوم توسط کسی بیدار شدم. یعنی کیه؟ #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
بالا