...راحتتری برای نشانهگیری بود. روی زانو نشست و اسلحه را به طرف او، نشانه گرفت. نفسش را در س*ی*نه حبس کرد و انگشتش را روی ماشه کشید اما قبل از چکاندن آن، با سوزش دردناکی که در ران پایش پیچید، تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. بهتر از این، نمیشد!
#رمان_کاراکال
#اثر_حدیثه_شهبازی
#انجمن_تک_رمان