#دلبر
" نبودنِ تو "
یه جملهی شاید ساده و خبری؛ اما... پر از محتوا! هر چند تو محتوا و اینا حالیت نیست قشنگم. فقط روی قضیه رو میبینیو... تمام! میدونی چرا میگم حالیت نیست؟ چون دیدم که میگم. دیدم که وقتی من گفتم دوسِت دارم، میمیرم برات، برا چالِ پای چشمات وسطِ خندههات... چطور بیرحمونه زدی...
#دلبر
شب شد. بازم شب شد و تو و اون نگاهِ کوفتیت حُنّاق شدین توو گِلومون دلبر! شب شد و بازم ما دست و پامونو گُم کردیم. شب شد و ما باز دلمون گرفت. شد و ما باز... خُل شدیم. به قولِ این بچه باکلاسا، شاید گفتنِ واژه ی دلتنگ، بهتر باشد زِ خُل وضعی که در جمله ی قبل گفتیم. آخه میدونی دلبر؟ این...
#دلبر
سلام عرض شد دلبر! اومدم بعد مدتها یه چند خط برات بنویسم و برم. یه چند خطی که عجیب حناق شده توی گلوم. خودمو زدم به علیچپ. ولی بازم حالم خوش نیست. دارم خفه میشم و فکر کنم مشکل تنفسی پیدا کردم. دکتر رفتما. ولی اون احمقا میگن چیزی نیست. دِ خب حتماً یه چیزی هست که من شبا اینطوری میشم...
#دلبر
«نبودنِ تو»
یه جملهی شاید ساده و خبری، اما پر از محتوا. هرچند تو، محتوا و اینها حالیت نیست قشنگم! فقط روی قضیه رو میبینی و تمام. میدونی چرا میگم حالیت نیست؟ چون دیدم که میگم. دیدم که وقتی من گفتم دوسِت دارم، میمیرم برات، برای چالِ پای چشمات وسطِ خندههات، چطور بیرحمانه زدی تیشه رو...
#دلبر
ببین، نه که بخوام دوباره برات چرندیات ببافم و بنویسمها؛ اتفاقاً اینبار قصدم این نیست که از خوشگلی چشمات بنویسم، از سگ داشتنشون. نیومدم از بوی تنت بگم که کاش هر عطاریِ خ*را*ب شده توی این شهر، ازش داشت! گِل بگیرن دَرِ تکتکشون رو که ندارن عطرت رو، عطر تنت رو! گِل بگیرن درشون رو که چارتا...