...بود که زل زدم بهش و با گذاشتن دستش رو شونهام از افکارم خارج شدم.
- میخوای بری باهاش حرف بزنی؟
- اون مخالف این ازدواجه؟!
- موافق نیست
- میتونم؟
سرشو به نشونه اره تکون داد.
وارد اتاق شدم باباش پشت سرم درو بست.
مونیکا با دیدنم حیران و سریع از جاش بلند شد.
#دختری_از_جنس_غرور
#Moon
#انجمن_تک_رمان