Usage for hash tag: نیلوفر_کاغذی

ساعت تک رمان

  1. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت: - حالا کی هست؟ سرم رو پایین انداختم و به سمت اتاقم رفتم. - نپرسیدم. صدای سیما از پشت سرم اومد. - ناراحتی السا؟ برگشتم و بهش خیره شدم. - الان فقط می‌خوام اون ع*و*ضی دستگیر بشه، چیز دیگه‌ای برام اهمیت نداره. سیما سر تکون داد و حرفم رو تأیید کرد. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  2. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...پرسیدم: - تعرض؟ صدای پر از غم دکتر اومد. - فقط قبل از مرگ. چشام رو بستم. همیشه فکر می‌کردم که احساساتی نمی‌شم ولی این صح*نه‌ها اون‌قدر دلخراش بود که حال من هم بد کنه. نفس‌هام سنگین شده بود، دستام رو مشت کردم و فشار دادم. داد زدم: - می‌کشمت حرومزاده! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  3. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...این رو می‌رسونه. - سریع پرونده رو حلش کن قبل از این که سر و صداش از این بیشتر نشده، بدجوری دارن بهم فشار میارن. - چشم. بعد قطع کرد. مغزم هنگ کرده بود، چی کار می‌تونستم بکنم با این شرایطی که به وجود اومده؟ نيلوفر کاغذی، آخه این می‌تونه نماد چی باشه؟ #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  4. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...آموخته‌هام رو به کار گرفتم ولی ع*و*ضی هيچ‌جا اشتباه نکرده بود. یه لیوان آب خوردم و دراز کشیدم. سعی کردم بخوابم تا مغزم یکم استراحت کنه تا شاید گره این پرونده رو بتونه باز کنه، پرونده‌ای که پر از رمز و رازه و همه چیزش مبهمه؛ پرونده‌‌ی نيلوفر کاغذی. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  5. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...لبخند زدم. - حتماً. سیما بهم نگاه کرد. - به خدا ثواب می‌کنی! خندیدم: - اوکی، برات یه چندتا خواستگار خوب می‌فرستم. سیما به جلو نگاه کرد. - تو یکی رو بفرست، قول میدم با همون اولی ازدواج کنم! بلند خندیدم. از دست این دختر! چقدر شوهریه برعکس من! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  6. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...از گذاشتن احترام، رفت. من هم برگشتم توی اتاقم و فیلم بازجویی و تمام حرکات کامران رو نگاه کردم. آیا این همون قاتله؟ وقتی درمورد بعدازظهر خواست حرف بزنه، یه مکثی داد؛ همین من رو مشکوک کرد. روی صندلی ولو شدم. منتظر تماس احمدی موندم تا قضیه برام روشن بشه. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  7. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...جور کن و با احمدی برید دستگیرش کنید. بعد به سحر و عطایی خیره شدم. پسری که غرورش خدشه‌دار شده، می‌تونه هرکاری بکنه. اون غرور مزخرف مردونه‌اش نمی‌پذیره که یه دختر توی جمع، دست روش بلند کنه و اون هم از اون قضیه بگذره. انگیزه‌ی قتل توی این شخص وجود داره. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  8. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...و رفتیم سمت اداره؛ من رانندگی می‌کردم، سیما جلو نشسته بود، صبا و احمدی صندلی عقب نشسته بودن و همه توی حال خودشون بودن. پرونده‌ پیچیده‌ای به نظر می‌رسه. معلوم قتل رو با برنامه انجام داده و هیچ‌جا خطایی نکرده. کارمون برای پیدا کردن اون وحشی، خیلی سخته! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  9. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...نظر داشته باشیم. من از جمع فاصله گرفتم و یه نگاهی به اطراف کردم. شاید قاتل دور از بقیه ایستاده باشه. آدم‌هایی که اون اطراف می‌چرخیدن، هیچ‌کدوم حواسشون به مراسم آرمیتا نبود. مراسم تموم شد. بعد همه همراه خانواده‌ی مقتول رفتن. احمدی و صبا و سیما اومدن. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  10. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...شده. ساعت پنج بعدازظهر، یه ساعت بعد از خروجش از خونه، دزدیده شده. ساعت پنج گوشیش خاموش شده. خانواده‌اش دیشب که فرم گم شدن دخترشون رو پر کردن، ذکر کرده بودن که اون می‌خواسته بره آرایشگاه؛ ولی جایی که گوشیش خاموش شده بود، اصلاً توی مسیر آرایشگاه نبوده. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
بالا