میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریههایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه مینالید
دوستش دارم! نمیدانی؟
#فروغ_فرخزاد
محو شد در جنگل انبوه تاریکی
چون رگ نوری طنین آشنای من
قطره اشکی هم نیفشاند آسمان تار
از نگاه خسته ابری به پای من
من گل پژمردهای هستم
چشمهایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک ب*وسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم.
#فروغ_فرخزاد
آرزویی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد
هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نيست
هيچ جز حسرت ديدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مايه آزارش
#فروغ_فرخزاد
ناگهان در خانه میپیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی میگشایم پر
اوست، آری، اوست
آه ای شهزاده، ای محبوب رویایی
نیمه شبها خواب میدیدم که میآیی
#فروغ_فرخزاد
من از تو میمردم اما تو زندگانی من بودی ...
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را،
بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی...
#فروغ_فرخزاد