#شعر_طوری💛
وقتی که دیدم زندگی من دیگر
چیزی نبود
هیچ چیز
بجر تیک تاک ساعت دیواری
آنگاه دانستم که باید، باید،
باید
دیوانه وار دوست
بدارم.
#فروغ_فرخزاد
#انجمن_تک_رمان
#اموزش_نویسندگی
#معرفی_کتاب
#کتابخوانی
#شعر_طوری
#شعر_تایم
...خورشید! دیگه نمیاد.
گفتم و این بار به پهنای صورت برای گرشا و روشنای عزیزم اشک ریختم که قربانی تصمیمات ابلهانهی مثلا مادرانهی من شده بودند. دخترک بینوایم؛ گرشای بیچاره!من چه کردم با شما؟
****
پ.ن:
در حفرههاي شب
شب بيپايان
او آن پرنده شايد ميگريد
بر بام يك ستاره سرگردان
#فروغ_فرخزاد
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریههایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه مینالید
دوستش دارم! نمیدانی؟
#فروغ_فرخزاد
محو شد در جنگل انبوه تاریکی
چون رگ نوری طنین آشنای من
قطره اشکی هم نیفشاند آسمان تار
از نگاه خسته ابری به پای من
من گل پژمردهای هستم
چشمهایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک ب*وسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم.
#فروغ_فرخزاد
آرزویی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد
هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نيست
هيچ جز حسرت ديدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مايه آزارش
#فروغ_فرخزاد
ناگهان در خانه میپیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی میگشایم پر
اوست، آری، اوست
آه ای شهزاده، ای محبوب رویایی
نیمه شبها خواب میدیدم که میآیی
#فروغ_فرخزاد
من از تو میمردم اما تو زندگانی من بودی ...
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را،
بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی...
#فروغ_فرخزاد