ولی من خودم را بکشم هم خنده های بهار یادم نمی رود
خنده هایش مثل این بود که هی یک گل بشکفد، یک گل بشکفد
آن روزها گل هایی متولد شدند
که در دست های من غزل گشتند
باغبان خوبی بودم؟ نمی دانم
گاهی اوقات هرقدر هم تو خوب باشی، عاقبت نمک نشناسی گل کار دست تو می دهد
یا شاید هم این منم که باید باور کنم
عمر...