ساعت تک رمان

  1. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    ...از برای رسیدن به وراءِ این صحرا بود. نوای دل‌نشینی که با ستایشِ مهربان‌ترین، به التماسی از برای وصلَش، با صراطی مستقیم بود. نوائی که قُل به قُل‌اَش، قُل‌قُلِ عشق بود. نوائی که از بلندایِ کرسیِ رفیعش، گویا شاه‌راهی را نشانه بود، از برای رستگاری! *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  2. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    پارت‌سیزدهم: آه که گویا حُرمِ د*اغِ این دنیا، آن‌چنان طراوتِ انسانیتم را تَف داده، که جز تفاله‌ای انسان‌نما از من باقی نمانده. وجودی به ظاهر خوش و سیرآب، اما تشنه! *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  3. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    ...صورتش، نویدی گوارا به همراه داشت. همو که همیشه در بندِ چوب‌بستی منبت‌کاری شده، گویا طیِ طریقتی عجیب می‌کرد! طیِ طریقتی که انگار، نه برایش سرگردانی داشت و نه تشنه‌کامی! مگر او کدام‌یک از طُرُقِ این وادیِ وانفسا را می‌پیمود که این‌چنین رها بود؟ *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  4. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    ...به قلب حدودِ این صحرا بزند؟ صراطی راست‌گو که هر قدمت را، نویدِ بهره‌ای برای رسیدن باشد. صراطی که هدایتش از بینِ تاریکی‌های گمراه‌کننده، به سوی نور باشد. صراطی که صراط سیرکامی و سیرآبی باشد. آیا به ناموازاتیِ این همه بی‌راهه، نیست همچین صراطی؟ *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  5. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    ...به سوی سیرآبی نیست؟ یعنی همه محکوم‌ند به سرگردانی؟ تا کِی؟ شاید تا زمانی که دل و فکر، از این بی‌راهه‌های پیچ در پیچ برکنند و پای در مسیری مسقیم، به سوی شکست حد و مرزهای این وادیِ فریبا نَهند. برای سیرآب شدن، باید دل از صحرا برید و به دریا رسید. *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی...
  6. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    پارت‌نهم: و سرگردانی‌های دیگر طُرُق. مگر نه اینکه مسافران این دیار، قصد گذر دارند! پس چرا اینگونه خودفریب و سرگردان؟ پس چرا اینگونه بی‌هوا و پُرهوا؟ پس چرا اینگونه تشنه کام؟ مگر نمی‌دانند که اینجا صحراست و آب‌های گوارایش، همه سراب‌اَند؟ *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  7. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    ...که سوار بر بالِ امیال، خوش می‌گذرانند و می‌گذرند، و شناور بر خیالت، خیالِ گذر دارند. همان‌ها که آغازشان از سرِ دل بوده و طریقی جز دل‌خواهی را نمی‌پیمایند. به حقیقت که اینان هم از تشنه‌کامانند. چون اینجا صحراست و هوای هواهایش، همه غبارآلودند. *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  8. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    پارت‌هفتم: اینها همه از تشنه‌کامانند، هرچند با ل*ب‌هائی خشک و ترک‌خورده، مدعیِ سیرآبی‌اند. چون اینجا صحراست و اندیشه‌هایش، همه وهم‌آلودند. *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  9. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    پارت‌ششم: اینان همانانند که طیِ طریق‌شان، رهسپاری از ورودی‌های پُر پیچ و خمِ مغزهایشان برگرفته. همان‌ها که با اعتمادبه‌مغزشان، نفسِ‌شان را سرگردانِ تیرگی‌ها، و یا بعضا سرگردانِ روشنی‌هائی ظلمانی‌تر از آن تیرگی‌ها می‌کنند. *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
  10. حسینعلی

    دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

    پارت‌پنجم: چه بسیار شب‌رُوانی که در ظلمتِ بی‌خبری‌هایشان طِیِ طریقت کردند، و چه بسیار روشن‌فکرانی که در کورسوی روشنائی‌هایشان، سوار بر قطاری پُرشتاب، اما مانند قطارهای شهرِ بازی، چرخان به دور خود، در این راه‌ها سرگردانند. *** #غباری_بر_شاه‌راه #حسینعلی #کاربر_انجمن_تک_رمان
بالا