Usage for hash tag: آیلی_فام

ساعت تک رمان

  1. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...از آب پر کردم و به سمتش گرفتم. دست لرزانش را جلو آورد و لیوان را گرفت. آرام‌آرام شروع به نوشیدن آب کرد. کنارش نشستم. - مچکرم. از شنیدن صدای گرفته و خش دارش اخم کردم. - مشکلی داری؟ سرش را تکان داد. - خیر. ابرویم را بالا انداختم. - پس چرا آنطور گریه می‌کردی؟ #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان...
  2. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...و اشکی‌اش خیره نگاهم کرد. - حالت خوب است؟ ل*بش را به دندان کشید. - خیر، اصلا خوب نیستم. حتی صدایش هم لرز داشت! دیدن آن دختر گستاخ با چنین وضعیتی برایم جای حیرت داشت. #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام با نظراتتون انگیزه‌ای واسه ادامه دادنم باشید😍...
  3. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...یک بار باز و بسته کرد. - نگران نباشید فعلا که شاهدخت در قصر هستند و خارج نمی‌شوند بگذارید راحت باشند. ابروهایم بالا پرید! چه انسان خود شیرین و دو روییست این پادشاه! دیشب که من فقط در قصر پدرم شاهدخت بودم؛ اما اکنون نزد پدر اینجاهم شاهدخت شدم... عجب! #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  4. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...دارد؟ دختر بودن گناه نیست...! دستم را در دستانش گرفت. - من نگفتم گناه است اَوینارم...! دختر ظریف است و پسر قوی، تفاوتشان در این است. پوزخند زدم و با غرور گفتم: - شیشه هم ظریف است اما در می‌آورد خون کسی را که بشکنتش؛ من دختری از ج*ن*س شیشه‌ام ظریف اما بُرَنده! #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان...
  5. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...است مراقب زبانت باشی، وگرنه تضمین نمی‌کنم اگر بار دیگر اینگونه گستاخی کنی تکه‌تکه‌اش نکنم. زبان و نحوه لباس پوشیدنت را اصلاح می‌کنی طوری که درشان قصر من باشد! سپس نگاهم را بر تمامی اجزای صورتش گرداندم و ادامه دادم. - از فرانسوی بودن فقط چهره‌اش را داری! #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  6. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...کار آرام می‌گرفتم، آن هم تمرین شمشیر بود! در اتاق را باز کردم و رو به کاوه گفتم: - اسکندر را خبر کنید و وسایل شمشیر بازی را فراهم کنید. کاوه مانند همیشه سر تکان داد و با گفتن چشم سرورم نزد اسکندر رفت. به اتاقم بازگشتم و مشغول آماده شدن برای تمرین شدم... . #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  7. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...نقشه‌ام فرا رسیده بود. به دستش فشار کوچکی وارد کردم و آرام ل*ب زدم: - چیزی نیست پسرکم، مرگ حق است و زمان آن فرا رسیده تا من هم حقم را از خداوند متعال بگیرم. ولیکن پیش از آنکه به آن دنیا بروم به عنوان آخرین خواسته‌ام درخواستی از دردانه پسرم داشته‌ام... . #رمان_دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  8. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...- مادرم دارد می‌میرد آن وقت شما اینجا ایستاده‌اید؟ سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد: - عذر می‌خواهم سلطانم! اما من باید ایشان را معاینه کنم و تا زمانی که شما اینجا هستید امکان پذیر نیست. کلافه بر موهایم چنگ زدم، از اتاق خارج شدم و با آشفتگی به در چشم دوختم! #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  9. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...احترام و خداحافظی کمی پایین آورد، من هم با تکرار کارش جوابش را دادم و او به داخل خانه رفت. لبخندی زدم و راه قصر را در پیش گرفتم، سخن مادرش در خاطرم تکرار شد. پس نامش اَوینار بود! به معنای عشق آتشین. نام اصیل و زیبایی داشت و کاملا برازنده‌ی آن چهره زیبا بود! #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  10. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...نشان از اضطراب درونش می‌داد. - من... آمده بودم اینجا تا... چطور بگویم... خب... مادرم بیمار بود، برای درمان او آمده بودم. قادر به درک سخنش نبودم! اخمی از سر ندانستن بر پیشانی‌ام حاکم شد. - طبیبی؟ - خیر! - پس برای چه آمدی؟! مگر نمی‌گویی برای درمان مادرم آمدم؟ #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
بالا