Usage for hash tag: دلدار_بانو

ساعت تک رمان

  1. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...- من کجام؟! اشکش چکید و بینی‌اش را بالا کشید. - خدا پادشاه را عاقبت بخیر کند بهترین طبیب‌ها را در اختیارت گذاشت. چشمانم از این درشت تر نمیشد! این چنین رفتاری از پادشاهی که همه از ظالمی‌اش می‌گفتند زیادی عجیب بود! #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام https://forums.taakroman.ir/threads/28281/
  2. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...حق نداری گریه کنی چون تو شاهی، چون می‌توانی همه چیز را با قدرت به دست آوری پس نیازی به گریه نیست! برموهایم چنگ زدم و فریاد زدم: - جان آن دختر با قدرت من به دست می‌آید؟! جان آن دختر را با قدرتت به من بده ملکه زیور. https://forums.taakroman.ir/threads/28281/ #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان...
  3. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...که نمی‌توانستم با آن عزیزم را نجات دهم؟ چانه‌ام لرزید، شانه‌ام لرزید، ای کاش بارها چانه و شانه‌ام می‌لرزید اما دلم نمی‌لرزید! اما افسوس، دل که بلرزد به دنبالش چانه و شانه‌ام می‌لرزد؛ حتی اگر شاه ایران زمین باشی! https://forums.taakroman.ir/threads/28281/ #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
  4. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...آنقدر عقب رفت که پشتش به دیوار خورد، دستانم را روی دیوار و دو طرف سرش گذاشتم. چشمانش با ترس روی چهره‌ام در گردش بود. دندان‌هایم را روی هم فشار دادم و در صورتش فریاد زدم: - به چه حقی چنین رفتاری با آن دختر کردی؟! #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام https://forums.taakroman.ir/threads/28281/
  5. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...بلند شو، اَوینار خواهش می‌کنم، اَوینـار! با وحشت همان‌جا خشک شده بودم. دلم چیزی را که گوش‌هایم می‌شنیدند را باور نداشت! تلاش بر قانع کردن خودم داشتم، مگر فقط یک اَوینار در این شهر وجود داشت؟! شاید کس دیگری باشد. #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام https://forums.taakroman.ir/threads/28281/
  6. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...با لباس زردش ایجاد کرده بود. چشمان آبی زیبا اما پر غرورش در اولین نگاه توجه هر کسی را به خودش جلب می‌کرد، از لباس و ظاهرش پیدا بود آدم مهمی در این قصر است. با چشمانی ریز شده نگاهش بین من و گیلدا در گردش بود. #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام https://forums.taakroman.ir/threads/28281/
  7. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...رفتنش را داد... همان روز هم چنین دلشوره‌ای گرفته بودم. گیلدا عصر آن روز به خانه ما آمد و باهم آماده رفتن به جشن شدیم. دست در دست هم به سمت قصر حرکت کردیم دست و پاهایم به شدت می‌لرزید! نمی‌دانم چه مرگم شده بود، همیشه از قصر و انسان‌های درونش وحشت و نفرت داشتم. #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان...
  8. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...پسرم، مراقب باش سرت را بر باد ندهی. و به دنبال حرفش فورا بیرون رفت و حتی فرصت فکر کردن را به من نداد، بر تخت نشستم و با اخم بر جای خالی مادر زل زدم این حرفش چه معنی می‌داد؟ #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام حالا که تا اینجا اومدی نظر نشه فراموششjr2z https://forums.taakroman.ir/threads/28281/
  9. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...رنگ گل از گلم شکفت و با خوشحالی ملافه را برداشتم، سرم را بلند کردم‌ و فراز را دیدم که با تعجب نگاهش میان من و رخت‌ها در گردش است با تعجب ل*ب زد: - این‌ها چه هستند؟! خنده بی‌صدایی کردم و در حالی که ملافه را تکان می‌دادم گفتم: - رخت، بهانه‌ای برای خارج شدن از خانه! #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان...
  10. Ayli

    درحال تایپ رمان دلدار بانو | آیلی کاربر انجمن تک رمان

    ...دلیل نمی‌شود چون من عاشق تو هستم تو نیز عاشق من باشی. به قصد رفتن بلند شد که رعد و برق وحشناکی زد و باران شروع به باریدن کرد، اما او بی‌توجه راه خروج را در پیش گرفت. خوشحال میشم با نظرتون بهم انگیزه بدید Dj): https://forums.taakroman.ir/threads/28281/ #دلدار_بانو #انجمن_تک_رمان #آیلی_فام
بالا