#پارت_صد_هفتاد
امّا سیاوش حتّی به خودش زحمت نداد اینبار رو بهم نگاه کنه. این چش شده بود؟! دیگه طاقتم طاق شده بود و با خشم به سمتش رفتم و سیگار رو از لای انگشتهای دستش بیرون کشیدم. با عصبانیت زیر پام لهش کردم که سیاوش با اینکارم یکهو به خودش اومد و با خشم از جاش بلند شد و غرّید:
- چیکار...