#پارت_صد_شصت_هفت
*جانان*
با رسیدن به خونه فوراً داروها رو داخل کیفم گذاشتم و زنگ خونه رو فشردم که در با صدای تیکی باز شد. آروم دستهی ساکم رو گرفتم و وارد خونه شدم که با ورودم به حیاط نفس عمیقی کشیدم تا بلکه هوای پر از آرامش خونهی پدری من رو آروم کنه؛ امّا انگار این هوا هم برای من زیادی بود؛...