خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...عصبی رفت سمت یاشار و گفت: - همین الان بیرون! می‌ریم کلانتری. بعد از رفت یاشار و رایا از پله ها بالا رفتم، در اتاق رو باز کردم، شالم رو از روی سرم برداشتم و گذاشتم سر جاش، سرم درد می‌کرد، دراز کشیدم روی تخت تا بخوابم، دوباده صدای زنگ اومد. این دفعه کیه؟! #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی...
  2. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...شد و اومد سمت من، کیف و ساکم رو از روی پله‌ها بالا برد. خندیدم و زیر ل*ب گفتم: - مثل بچه‌ای که بهش آبنبات دادن خوشحال میشه. صدای در خونه منو به خودم آورد، کسی با ضربه‌های محکم و سریع به در می‌کوبید، مانی از پله‌ها پایین اومد و گفت: - خودم در رو باز می‌کنم. #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی...
  3. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...آوا و مانی، بیاید این‌جا. جان به یکی از صندلی‌ها اشاره کرد و گفت: - ایلیا تو اون‌جا بشین. بعد از تموم شدن کارمون، جان رو به ایلیا کرد و گفت: - ایلیا جان بیا این‌جا روبه مردم بایست صلیب رو از دستم گرفت و گر*دن ایلیا انداخت و آروم گفت: - امروز می‌مونی؟ #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  4. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...از مرگ پدر آدلر خبر نداشت، جان از بیرون اومد و سرش رو پایین انداخت، گفت: - سلام آروین جان. آروین با تعجب به جان نگاه کرد و پرسید: - پس پدر آدلر کجاست؟! جان روبه من کرد و دوباره سرش رو پایین انداخت، با صدایی گرفته گفت: - واقعاً متاسفم آروین، خدا رحمتش کنه. #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی...
  5. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...رو نگه دارم، می‌خواستم از بین ببرمش! چشماش از تعجب گرد شده بود، پرسید: - چرا می‌خوای این کار رو بکنی؟! با ترس گفتم: - چون می‌ترسم نتونم بزرگشون کنم! نباشم که بزرگشون کنم. مانی محکم بغلم کرد و گفت: - نترس من پیشتم، تازشم تو جوونی و سالم هیچ اتفاقی نمیوفته. #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی...
  6. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...- تو حق نداری این‌جوری حرف بزنی مانی! چت شده تو؟! ایلیا جلو اومد و منو از روی زمین بلند کرد و رو به مانی کرد و گفت: - آقا آروم باش، آوا راست میگه، من نوه خالشم! مانی نیشخندی زد و گفت: - تو انتظار داری باور کنم؟ آوا با همه‌ی اعضای خانوادش قطع ارتباط کرده. #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  7. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...دختری زخم خورده از زندگی که در سن کم دو بچه به دنیا می‌آورد. درحالی‌که زندگی خودش هم در دست باد است. او دروغ‌های زیادی را برای نبود یکی از فرزندانش می‌شنود، او برای بازگشت و به دست آوردن زندگیِ پوچ شده‌ی خود هرکاری می‌کند اما باز هم درها قفل‌ و زنجیراند. #نت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
بالا