#پارت83
چشم هایم را دردمند و خسته بهم میفشارم، نفس حبس شده ام را، به ارامی بیرون میدهم.
توانایی دهن به دهن شدن با او را ندارم؛ شاید هم جرعتش را... .
- عماد من واقعا حالم بده. یهو به خودم اومدم دیدم وسط یه عالمه ک*ثافت گیر کردم که هیچ کدومش با مغزم نمیخونه! من غرق یه کابوس تیره ی لعنتی دارم دست...
#پارت83
آه، لامصب زندگی من راهم که بر اساس فیلم هندی نوشته اند... چه سرنوشت مزخرفیست!
سوار بر هلی کوپتر شده بودیم و همراه حامی و ان دیوث روباه صفت به یک شهر دیگر و احتمالا یک کشور دیگر امده بودیم.
اینها چگونه با هلی کوپتر از مرز ها رد میشوند؟ مجوزی...برج پروازی...مرز هوایی! انگار قوانین این...
#گیلدا
نیم ساعتی بود کنج خرابه نشسته بودم. تقریبا اروم گرفتم، با خودم قسم خورده بودم که دیگه به هیچ وجه طرفش نرم.اروم پا شدم به سمت جوب اب که فاصله کمی با سازه داشت رفتم. ابی به دست و صورتم زدم .سرم رو بلند کردم، مشغول خشک کردن دستام با دامنم بودم که با شنیدن صداے خانزاده با جیغ سه متر به...