#گیلدا
نیم ساعتی بود کنج خرابه نشسته بودم. تقریبا اروم گرفتم، با خودم قسم خورده بودم که دیگه به هیچ وجه طرفش نرم.اروم پا شدم به سمت جوب اب که فاصله کمی با سازه داشت رفتم. ابی به دست و صورتم زدم .سرم رو بلند کردم، مشغول خشک کردن دستام با دامنم بودم که با شنیدن صداے خانزاده با جیغ سه متر به...