#پارت۶۰
همون مردی که خارها رو متوقف کرده بود، قدمی برداشت و با اخم و خشم گفت:
- تو کی هستی؟ به چه جرأتی به قلمروی من اومدی؟
با صدای خشدار و گرفته که به خاطر جیغ زدنهام اینجوری شده بود گفتم:
- من قراره به سرزمین پریان برم. برای رفتن به اونجا، باید از اینجا عبور کنم.
نگاهی به مرد روبهروم...