#پارت73
سینی را از روی پاهایم بر میدارد و با لبخند کجی به ظرف خالی لوبیا نگاه میکند.
- پس بگو خانم ناز میکرد! وگرنه معده اش میتونست منم قورت بده.
نیم نگاه کجی میاندازم و دهانم را کج میکنم.
کنج لَبش کج میشود و تای ابرویش بالا میرود:
- معده ات پر شد زبونتم بیدار شد مگه نه؟
ادایش را در...