Usage for hash tag: پارت70

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت70 چشم هایم از شدت ضعف تار شده اند و معده ام، امان نفس کشیدن نمی‌دهد. حرکت خون درون معده ام را حس می‌کنم! قلبم... قلبم دیگر زیادی کند می‌کوبد، نمی‌دانم زنده است یا نه اما می‌دانم هیچ حالش خوب نیست. چند ساعت از رفتن امیر گذشته؟ نمی‌دانم. باید بیست ساعتی باشد! شاید هم بیشتر. از بیرون صدای...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت70 جرعت نفس کشیدن ندارم. پدر حامی، دستور داده بود، مجلس خانم ها و اقایون را یکی کنند و حالا من زیر نگاه خیره ی مَرد های فامیلشان داشتم جان می دادم. و چقدر ممنون پدر حامی بودم که بحث کار را در پیش نمی کشید و فقط در حالی که با خاله ی حامی ارتباط چشمی داشت، نیم نگاهی خیره به من سر به زیر می...
  3. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    توی ماشین خانزاده نشسته بودیم. این جور که من فهمیدم خونه بابای بهاره میرن، پسره و دختره ادمای خوبی بودن ازشون خوشم می اومد.مهرداد یکی زد به شونه خانزاده و با لبخند شروع کرد حرف زدن: -داداش اصلا نبودی اون طرف جهنم بود . خانزاده ساق یه دستش رو روی پنجره گذاشت و انگشتاش رو روی ل*بش کشید. از گوشه...
بالا