#پارت_صد_بیست_یک
خانوم قومیزاده از جاش بلند شد و لبخند مصنوعی زد و گفت:
- بفرمایید.
با حرف سیلا من هم از جام بلند شدم و هر دو از خانوم قومیزاده خداحافظی کردیم و از اتاق نحسش بیرون اومدیم. همزمان سیاوش و سینان هم با خنده از آسانسور بیرون اومدن که سیلا با دیدنشون به سمتشون رفت و گفت:
- اوه...