Usage for hash tag: الهه‌_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...دارم دلم فقط یک چیزی می‌خواد این‌که بذاری بغلت کنم تا قلبم آروم بگیره پسرم، فقط بذار یک بار بغلت کنم، یک بار!! نذار تو حسرت لمس کردن تنت بمیرم تو یادگار روزهای گذشتمی. بوی مادرت رو میدی! شبیه کسی هستی که همیشه دیوونه وار عاشقش بودم. بذار بغلت کنم عمادم! #ققنوس_نحس #الهه‌_کریمی‌فرد #انجمن_تک‌_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...که قبولش کرد. وقتی من به پدر و مادرت برای انتقام گرفتن نزدیک شدم صدها بار تو تنهایی به ریحانه گفتم عماد پسر منه اما اون انکار کرد. من به‌خوبی خودم رو توی صورتت میدیدم تو پسر من بودی و هستی عماد! عماد بدون هیچ عکس‌العملی تو چشمام خیره موند، بدونِ پلک زدن! #ققنوس_نحس #الهه‌_کریمی‌فرد...
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۹ اون روز که بردنم کلانتری و ازم بازجویی کردن، گفتن که تا مشخص نشدن قضیه‌ی ابویونا از شهر حق ندارم خارج بشم و منم چون اون‌قدری مطمئن بودم که ابویونا اسمی ازم نمی‌بره زودتر اقدام به رفتن نکردم. من دوبار توی زندانی که ابویونا تو دبی زندونی بود براش پیغام فرستادم حتی با این‌که تو انفرادی...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۶ «ابیگل» بعد از این‌ که امروز صبح آدری و رگنار، درمانِ رمی و بچه‌های استاد کلوئی و عمو اِدوارد رو شروع کردن، من و الایجه توی خونه منتظر موندیم تا درمان به سرانجام برسه. اگنس هم مثل این‌ که همه‌ی ماجرا رو می‌دونست چون امروز اومد خونه‌ی رگنار و اون هم مثل ما نگران بد پیش...
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۳ «سمنتا» ساعت از دوازده شب گذشته بود. روی صندلی گهواره‌ای نشسته بودم و داشتم خودم رو تکون می‌دادم. کل مشعل‌ها و شمع‌های خونه رو خاموش کرده بودم، به استثنای دو تا شمع که جلو آینه‌ی رو‌به‌روم بود. این‌قدر به این تاریکیِ مسکوت عادت کرده بودم که می‌تونستم ساعت‌ها بشینم و به سکوت شب گوش بدم...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...جایی که داریم میریم خبر مرگ سیروس رو بشنوم!! مراقب خودت باش و درکم کن بابای مهربونم، پیشاپیش پیروزی‌مون مبارک! با خوندن تک به تک این کلمات ماتم برده بود، توان هیچ واکنشی رو نداشتم. این‌قدر فشار عصبی بهم وارد شد و فکم منقبض شد که دندونام داشت می‌شکست! #ققنوس_نحس #الهه‌_کریمی‌فرد #انجمن_تک_رمان
بالا