#پارت34
#مختوم_به_تو
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#برای_دیگری
#رمان_برای_دیگری
#مختوم_به_تو
#رمان_مختوم_به_تو🦋
#پارت34
- بشین، راحت باش.
به طرف ت*خت خو*اب دو نفره ی طوسی رنگش میروم و اهسته مینشینم.
مستقیم و خیره نگاهم میکند.
نمیدانم به دنبال چه میگردد و یا از من چه انتظاری دارد اما من اصلا تحمل نگاه کردن به ان همه سیاهی خفته در یک عدسی را نداشتم!
- با پدر صحبت کردم، فعلا بیخیال شده ولی گفت یک بار...
#پارت34
#یاس
با چشمهای خمار و بیجان به جنازهای که پخش زمین شده نگاه میکنم.
تلخ و ناباور میخندم و به دنیلی که نفس نفس زنان به طرفم میاید خیره میشوم.
بدون هیچ حرفی مرا روی دستهایش بلند میکند و میدود.
سرم، بیجان به سینِهاش تکیه میدهم و گوشهایم ناخواسته ضربان تند قلبش را ظبط میکند...
#پارت34
دستم را در جیب سویشرت طوسی می برم و به حالت شکاری وارد اشپز خانه می شوم.
وارد شدنم همزمان می شود با نیم نگاه مهراد و پایین گذاشتن استکان چایی دست نخورده اش! همین که می خواهد از پشت میز بلند شود اخم هایم در هم می رود و ناخواسته عصبی غرش می کنم :
- بتمرگ سر جات!
می نشیند!
مطیع اما بی...
#شهرزاد
صبح بود که با سر و صدایی که بیرون از اتاق می اومد با حرص لای چشام رو باز کردم. ای بر پدر بی پدرش لعنت! این کدوم خر احمقیه !
دستام رو گذاشتم روی تخت و یکم سرم رو از تخت فاصله دادم گنگ به اطراف نگاه کردم. این جهت تابش خورشید حدودا برای ساعت 8یا9صبح خوب بود؛ خمیازه ای کشیدم.
به دیوار خیره...