#شهرزاد
صبح بود که با سر و صدایی که بیرون از اتاق می اومد با حرص لای چشام رو باز کردم. ای بر پدر بی پدرش لعنت! این کدوم خر احمقیه !
دستام رو گذاشتم روی تخت و یکم سرم رو از تخت فاصله دادم گنگ به اطراف نگاه کردم. این جهت تابش خورشید حدودا برای ساعت 8یا9صبح خوب بود؛ خمیازه ای کشیدم.
به دیوار خیره...