#پارت32
ناباور و مبهوت به عماد خیره میشوم شاید از میان حرف هایش چیز دیگری دستگیرم به شود اما فقط پر از حرص به صدرا خیره است.
نگاهم به طرف صدرا میچرخد و قیافه ی پر غضبش زیاد دلنشین نیست.
با اخم های قفل شده و دست های مشت به هم خیره اند.
با چشم هایشان دوئل گذاشته اند و من هنوز در شوکم که
عماد...