#پارت30
بزاقم را به سختی فرو میدهم و با دیدن قیافه ی ترسیده ی خودم در سیاهی چشم هایش، استرسم بیشتر میشود.
سَرم را در بالشت فرو میبرم تا فاصله را بیشتر کنم:
- برو عقب...
و او دقیقا برعکس عمل میکند و نزدیک تر میاید.
سیاهی بی انتهای چشم هایش، بین لَب هایم و نگاه ترسیده ام در گردش است.
عطر...