#پارت۴۷
با لِهیدگیه تمام کلید انداختم و همزمان با در آوردن شالم، خودم رو روی مبل انداختم. وای خدا! امروز چه روزه گندی بود! اون از صبح که منت بِزی رو کشیدم و کلی حرف شنیدم، اونم از عصر که با بدبختی پا شدم رفتم شهرام رو سنگ قلاب کردم. خدا برنامهی شبمون رو بخیر کنه.
با فکر اینکه بالاخره از شر...