#پارت۱۵
سریع گوشی رو قطع کرد و گذاشت تو جیبش. با چشمهای خمار و مثلاً درد آلودم حرکاتش رو زیر نظر داشتم. یعنی اگه تا چند دقیقهی پیش بهخاطر موقعیتی که داشتم رُل بازی میکردم، الان از ترس جونمم که شده ادامش میدم. یارو مگسیه مگسی بود.
اِنقدر که حتی جرأت نمیکردم عین آدمهای سالم و معمولی نفس...
#پارت15
هیچ نمیگوید و در کمال ارامش پشت سَرم میاید.
اهسته در اتاقش را باز میکنم و قبل از وارد شدن صدای ارامش را میشنوم:
- کلید برق سمت راسته.
سرم را تکان میدهم و وارد اتاق میشوم.
تاریکی محض، در همه جای اتاق حاکم است.
به سمت راست میروم و همین که دَستم روی دیوار مینشیند، لرزی از کل تَنم...
...در فکر فرو رفته بود. دیگر قرار بود با چه چیزهایی آشنا و روبه رو شوند؟!
Ayin .1: آیِن یک نام ایرلندی است که از کلمه "aidna" گرفته شده و به معنای "درخشش" است در اساطیر ایرلند او ملکه جن است
https://uploadkon.ir/uploads/3d2927_22Picket-Fences.mp3
#پارت15
#رمان_ناطور_نبات
#نگین_شرافت...
#پارت۱۵
#مختوم_به_تو
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
#مختوم_به_تو
#صبا_نصیری
#انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
#پارت15
لیوان اب را بر کانتر اشپزخانه میکوبم و کمی سرم را خم میکنم تا قطرات اب، روی لباسم نریزد. اینجا در ارامش کامل فرو رفته. شاید حالا که همه سرگرم کارهای خودشان هستن، بشود از اینجا فرار کرد، ها؟ چند قدم به سمت پنجرهی قدی اشپزخانه برمیدارم. تکیه دستم را به انتهای کانتر میگذارم و متفکر...
هُوالحق!
#پارت15
#واژگون
#صبا_نصیری
#انجمن_تک_رمان
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
سیـ ـنه به سیـ ـنه هم ایستاده بودیم. نفسم رو حبس کرده بودم و با چشمهای از ترس گرد شده نگاش می کردم. احساس می کردم زمان ایستاده ، اروم خودش رو به من چسبوند. شکمم رو هر چی به داخل می دادم اون بیشتر می چسبید! اب دهنم رو بزور قورت دادم.لبای خشک شدم رو باز کردم حرفی بزنم که دستاش رو روی لبام گذاشت...