#❦ققنوس_آتش❦
#فصل_5
#پارت_110
از نبض یخی
اشکهای خونی
که درد در آنها شعله میکشد.
***
دارک جلو میآید و با اخم میگوید:
- دیر کردی، دیگه نبینم تکرار بشه.
رز سری تکان میدهد که دارک مجدد ل*ب به سخن میگشاید:
- با چند نفر میتونی دست خالی بجنگی؟
- چی؟
دارک با عصبانیت میگوید:
- یک حرف رو دو...