#پارت_بیست_شیش
پسری که من با ماشینم زیرش کرده بودم. الان سالم و سلامت رو به روم نشسته بود. فقط کنار پیشونیش چسب زخمی زده بود و با لبخند مسخرهای داشت نگاهم میکرد! یعنی حسابی شانس خرکیِ من توی گِل گیر کرده بود و من خبر نداشتم! سیاوش با دیدن بابا برای اَدای احترام از جاش بلند شده بود و با بابا...