خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت12 بزاقم را فرو می‌دهم و منتظر به عماد نگاه می‌کنم. صدای جدی و خشک اعتصام خان، دیوار های خانه را هم وادار به سکوت می‌کند: - سلطان، رها تا فردا حق بیرون اومدن از اتاق رو نداره، به وثوق زنگ بزن بهش بگو اب دستشه بذاره زمین تا بیاد تکلیف این دختر خانم رو مشخص کنیم! از دخترم دیشبش، به دختر خانم...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت12 #سناریوی_جایگزین #امیروالا #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت12 نگاه‌ام خیره به عقربه‌های ساعت است. حامی مجبورم کرده در اتاق مطالعه‌اش بنشینم و او الان نزدیک چهار ساعت و شانزده دقیقه است که دارد کتاب می‌خواند. یک نوع شکنجه نرم. انگار عادت دارد با صبرش ادم‌ها را بی‌طاقت کند و به خواسته‌اش برسد، الان منتظر است که من حرف بزنم تا به خواندش پایان بدهد و...
  4. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    سرنلا شنیدن چنین چیزهایی را عجیب می‌دانست. از هنگامی که چشمانش را باز کرده، در چنین کاخ‌هایی بوده و زندگی کرده است. پسر جوان که گویا خودش نیز متوجه حرفش نشده بود، سرش را تکان داد و لبخند محوی بر لبانش شکل گرفت. گفت: - اوه، شرمندم، بعضی مواقع فقط افکارم رو بیان می‌کنم؛ اما باز هم خوشحالم که به...
  5. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت12 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  6. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    با حس صدای پچ پچی توی اطرافم اروم لای چشمام رو باز کردم. بدنم خشک شده بود و درد میکرد چهره ام توی هم رفت و ابرو هام درهم کشیده شد.بدنم کرخت شده بود و چند جای دستم سوزش پیدا کرده بود.لَل¹ های مزاحم جای سالم برام نزاشته بودن. صدای رودخونه و چه چه پرنده ها و زمین نمور باعث شده بود گیج بشم، یه کم...
بالا