با حس صدای پچ پچی توی اطرافم اروم لای چشمام رو باز کردم. بدنم خشک شده بود و درد میکرد چهره ام توی هم رفت و ابرو هام درهم کشیده شد.بدنم کرخت شده بود و چند جای دستم سوزش پیدا کرده بود.لَل¹ های مزاحم جای سالم برام نزاشته بودن. صدای رودخونه و چه چه پرنده ها و زمین نمور باعث شده بود گیج بشم، یه کم...