#پارت_ده
امیرحسین با حالت عصبی دستی به صورتش کشید و گفت:
- چه ربطی داره جانان؟ پدر و مادرهامون هم بعد از ازدواج عاشق هم شدن. میبینی که چهقدر خوشبختن. ببین جانان من هم بهت قول میدم اگه با من ازدواج کنی جوری خوشبختت کنم که حتّی توی خوابت هم تصورش رو نمیکردی عشقم.
از حرف چندشآورش جیغی زدم و...
#پارت_نه
چون برخلاف پسر عمو بودنش خیلی کنه و نچسب بود و مثل جوجه اردک زشت همهاش دنبال من راه میفته و این من رو به شدت عصبی میکنه. زیر چشمی نگاهی به امیرحسین کردم و زود نگاهم رو با اکراه ازش دزدیدم. امیرحسین پسری قد بلندِ لاغر اندامی بود که اصلاً خبری از عضله و سیکس پک نبود. صورت کشیدهای به...