#پارت_شصت
*سیاوش*
حدوداً دو ساعت داشتم توی جاده رانندگی میکردم. تقریباً هوا تاریک شده بود. دیگه الانهاست که به اون خ*را*ب شده برسم و جانان رو نجات بدم؛ اما خدا کنه که دیر نرسیده باشم؛ چون با دیر رسیدنم ممکنه آیندهی جانان تباه بشه. با وارد شدنم به جادهی قدیمیِ تاریک و خلوت. بعد از طی کردنِ...