خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • چاپ کتاب های رمان، شعر و دلنوشته به مدت محدود کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...جیغ می‌کشیدند و دکتران فقط کتاب در دهانم می‌گذاشتند‌. کتابی که از دکتر آذر هدیه گرفته بودم، باعث شده بود که زبانم را با دندان قطع نکنم. وضع حالم وخیم‌تر شد و برای دیگر زنده نماندن هر کاری می‌کردم؛ اما حتی حق ورود به آن دنیا را نداشتم. از همه جا، طرد شده‌ بودم. #رمان_دلیما #نگین_حلاف...
  2. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...جواب بده. کلی برنامه براش ریخته شده، تمام شرایط در نظر گرفته شده؛ تو دیگه الان آماده‌ای. بهترین زمان عمل همین شنبه‌ست. درست سه روز دیگه. د*ه*ان باز می‌کنم تا چیزی بگویم اما صدای در مانع از صحبتم می‌شود. او این را گفت و رفت. مرا در فکر مرگم تنها گذاشت و، رفت. #رمان_دلیما #نگین_حلاف #انجمن_تک_رمان
  3. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...ناشناس، چه می‌کنم؟ از جایم بلند می‌شوم و کتاب نوبادی‌ام را در آ*غ*و*ش می‌گیرم. تا آخر مسیر می‌روم، صدایی از او نمی‌شنوم. حتی در آن حد شجاع نیستم که سر برگردانم و حالت نگاهش را دریابم. چه انتظار بالایی از مرد تصویرم داشتم، انتظار داشتم بگوید نروم. چه پرتوقع شده‌ام. #رمان_دلیما #نگین_حلاف...
  4. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...مانند ماه نور را بازتاب می‌کند. لباسی همانند لباس من به تن دارد و دستانش در جیب‌های شلوارش پنهان‌اند. خیرگی گستاخانه‌ام بدون آن‌که بدانم، بیش از پنج ثانیه به طول می‌انجامد؛ زیرا که تصویرش از مقابل چشمانم محو می‌شود و گرمای حضورش را، درست در کنارم درمی‌یابم. #رمان_دلیما #نگین_حلاف #انجمن_تک_رمان
بالا