#ناشناس
تتون توی دستام رو روبه روی چشمام گرفته بودم و اروم روی صندلی گهواره ایم تاب می خورد م.صدای مرغای دریای که با صدای امواج دریا ترکیب شده بود اوای دل انگیزی داشت، اما نه برای قلبی که سالهاست مرده !
-اقا .
بر گشتم و خیره به پسر دستپاچه روبه روم نگاه کردم، بوی پهنش سرتاسر اتاق رو گرفته...