#پارت192
"یاس"
گیج بودم و سردرگم، دَستم به شکل فجیعی بیحس بود. نیمنگاهی به دَستم که باندپیچی شده میاندازم. یزدان یکطرف، و اهورا طرف دیگرم ایستاده. سَرم درد دارد و معدهام میسوزد. بَدنم بیجان و چشمهایم کمسوست.
- حامی نیومد؟
حالم از صدای ته چاهی و مزخرفم بهم میخورد. اهورا، عملا با اتفاقی...