#پارت187
باورم نمیشود که دارد این تهمتها را به من میچسباند. کل تَنم از شدت بغض و ترس میلرزد و این حالت تهوع لعنتی هم قوز بالای قوز شده. حامی همان لباسهای روی تخت با عصبانیت به دستم داده و مرا از حمام بیرون کشیده بود. ملافه تخت اهورا را نگاه میکرد و لباس های تا به تای افتاده روی تخت را...