#پست6
شوکِ بدی بود و هست!
جا میخورَد!
نکند باز هم دارد او را دست میاندازد و یا مسخرهاش میکند؟!
گلویش از زور بغض درد میگیرد وقتی که میپرسد:
-جدی میگی؟
امیرسام، سوییچِ ماشین را توی دستش تکان و فِر میدهد:
-میتونی باور نکنی و همینجا بمونی. من مشکلی ندارم.
قطره اشک سمجش بر گونه میچکد. دلش...