#پارت_3
دستش را به پنجرهء قدی کافه تکیه داده و با چشمهایی که به رنگ دریا بودند و دارند از خستگی بسته میشوند ، مشغول تماشای خیابان بارانیست. ساعت از دوازده نیمه شب هم گذشته ولی از شور و شوق مردم ذرهای کاسته نمیشود. باران نمنم میبارد و هفتهء اول فروردین هم شلوغی خاص خودش را دارد. از بالا به...