#پست_بیستوسوم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
دستانش همان جادوگری بودند که مرا به دنیای جادو بردند و رستای مطیعی شدم در برابر نیازهای جسمی گرشا.
نفسهای بلندش به زیر گوشم طنین میانداختند و زمزمههایش در پی دلجویی بودند. نفهمیدم چه شد که او بالاخره پیروز آن بازی کثیف شد و برخلاف گفتهاش،...