بزرگان تاریخ بزرگان تاریخ

  • نویسنده موضوع 'mobin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
phoca_thumb_l_ferdosi_tomb_4_.jpg



سپیده دم جنگ آغاز شد و بیابان چون دریای خون شده بود. پهلوانی بود به نام شیروی دلیر و جویای نام و طوری می جنگید که لشکریان منوچهر به ستوه آمده بودند . وقتی قارن او را دید شمشیر کشید اما شیروی نیزه ای به سوی او پراند و او را زخمی کرد . سام وقتی این وضع رادید به جنگ او رفت اما او گرزی بر سر سام زد و او بی هوش شد. شیروی به جلوی سپاهیان آمد و به منوچهر گفت که گرشاسپ اگر به جنگ من آید جوشنش را از خون لاله گون می کنم. گرشاسپ به سوی او رفت و گرز گران بر سر او کوفت تو گفتی اصلا شیرویی از مادر زاده نشده باشد پس دلیران توران به گرشاسپ حمله بردند و او همه را تارومار کرد.
تور و سلم که این وضع را دیدند آشفته شدند و تصمیم گرفتند شبیخون بزنند. شب وقتی خبر به منوچهر رسید که دشمن حمله کرده سپاه را یکسره به قارن سپرد و خود با سی هزار مرد جنگی به کمینگاه رفت.
تور با صدهزار سپاهی آمد و به جنگ با قارن پرداخت درحالیکه گرم جنگ بودند منوچهر از کمینگاه درآمد و سپاهیان تور از دو طرف به محاصره درآمدند و تور دانست پایان کارش فرارسیده است. قصد فرار کرد اما منوچهر نیزه ای به پشت او زد و از زین او را به زمین کشید و سر از تنش جدانمود . سپس سر تور را همراه شرح فتحش برای فریدون فرستاد و قول سر سلم را هم داد.
خبر مرگ تور به سلم رسید و او ناراحت و هراسان تصمیم گرفت به قلعه ای که در عقب قرار داشت برود . منوچهر فهمید و گفت اگر سلم عقب نشینی کند دژ الانان را آرامگاهش می سازم . قارن به منوچهر گفت : اگر سپاهی گران به من سپاری دژ را تسخیر می کنم ولی باید درفش شاه و انگشتر تور با من باشد تا حیله ای بسازم . منوچهر پذیرفت.
پس قارن با شش هزار مرد جنگی شبانه روانه شد . وقتی به نزدیک دژ رسید سپاه را به شیروی سپرد و گفت : من ناشناس پیش دژبان میروم ومهر انگشتری را نشان می دهم و اگر بتوانم داخل شوم همه کارها درست می شود پس هر وقت من خروشیدم به سوی دژ حمله آورید.
قارن به دژبان گفت : از نزد تور آمده ام او به من گفت که نزدت بیایم و در نیک و بد یارت باشم و همراهیت کنم .وقتی دژبان مهر انگشتر را دید در را گشود .
شبانگاه قارن درفش را برافراخت و خروشید و سپاهیانش به دژ حمله کردند و چون خورشید برآمد از دژ و دژبان خبری نبود . قارن به نزد منوچهر بازگشت و شرح ماجرا را بازگفت .منوچهر با آفرین کرد و سپس گفت :تو که رفتی لشکریانی به سر کردگی کاکوی نبیره ضحاک به تاخت آمدند و چند تن از دلیران را کشتند .
قارن گفت هم اکنون چاره ای خواهیم ساخت . اما منوچهر گفت: تو خسته ای این کار را به من سپار .
نبرد شدید شده بود در این بین کاکوی غریو برآورد و منوچهر نیز تیر از نیام برکشید وبه جنگ پرداختند . کاکوی ضربه ای به کمربند شاه زد و زره را تا کمربند او را برید .منوچهر هم ضربه ای بر گ*ردنش زد که جوشنش چاک چاک شد . بدینسان تا نیمروز جنگیدند .منوچهر چنگ در کمر بند کاکوی برد و با شمشیر س*ی*نه اش را چاک داد . وقتی او کشته شد سلم از ترس تا دریا عقب نشینی کرد اما در آنجا کشتی نیافت .سپاهیان منوچهر به آنها رسیدند و دوباره جنگ آغاز شد . منوچهر به سوی سلم رفت و تیغی به س*ی*نه و گ*ردنش زد و تنش را به دو نیم کرد و بعد سرش را به نیزه کردند .لشکریان سلم پراکنده شدند و بزرگی را فرستادند تا واسطه شود . او گفت: ما گروهی چارپادار و کشاورزیم و کاری به کسی نداریم . ما را به زور به این رزمگاه آوردند و اکنون در خدمت تو هستیم .
منوچهر گفت من به هدفم رسیدم و دیگر قصد جنگ ندارم پس شما هم تن از جنگ بشویید و به خانه و آبادی خود بروید.
منوچهر پیکی به سوی فریدون فرستاد و سر سلم را به همراه شرح جنگ به او تسلیم کرد . وقتی با لشکریان به نزد فریدون رسید فریدون به پیشوازش آمد و به کاخ رفتند .
فریدون به دنبال سام فرستاد و به او گفت : سالیان زیادی از عمر من سپری شده و چیزی از آن نمانده است پس نبیره خود را به تو می سپارم تو یاور او باش پس دست منوچهر را گرفت و به دست سام داد.
شیروی هم به دستور منوچهر با غنائم جنگی آمده بود . پس شاه مالها را به لشکریان بخشید وبعد با دست خود تاج برسر منوچهر نهاد و پند و اندرزهای بسیاری به او داد .
بعد از آن فریدون کم کم رو به پژمردگی گذارد و هر زمان سر سه فرزندش را در برابرش می گذاشت و می گریست تا اینکه عمرش سرآمد.
منوچهر طبق آئین شاهان دخمه ای ساخت پر از زر سرخ و لاژورد و فریدون را در آن قرار دادند و تا یکهفته همه مردم سوگوار بودند.
خنک آنک ازو نیکویی یادگار
بماند اگر بنده گر شهریار


پادشاهی منوچهر
پادشاهی منوچهر صد و بیست سال بود . بعد از گذشت یک هفته از ماتم و سوگ در روز هشتم منوچهر در حالیکه تاج شاهی بر سر داشت بر تخت شاهی نشست و تمام جادو و افسونها را یکسره در هم شکست و جهان سراسر عدل و داد شد . پهلوانان به او درود فرستادند و جهان پهلوان سام برخاست و گفت : پادشاها از تو همه عدل و از ما پسندیدن است پس دلت شادمان باد که جداندرجد شاه ایران تویی . چون تو با شمشیرت زمین را از آلودگان شستی حالا دیگر نوبت ماست که کمر به خدمت بندیم . نیاکان من همه پهلوانان بودند از گرشاسپ تا نیرم همه جنگجو و سپهدار بودند . حالا ما گوش به فرمان شاه و آماده جنگ با بدخواهان هستیم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
بهتر است که یادآوری کنیم...

شهرت و تاریخ به راحتی می‌تواند تصویر واقعی یک مرد را خ*را*ب کند. جنبه‌ها‌ی انسانی (و گاهی اوقات جنبه‌ها‌ی منفی) از افراد مشهور درگذشته ممکن است فراموش شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
مثل...
بنجامین فرانکلین



اولین کنگره قاره ای از بنجامین فرانکلین (1790- 1706)، به نام یک ریسک یا خطر امنیتی نام برده است و بین روزهای 5 تا 26 اکتبر سال 1774 لازم دانسته برای رفت و آمد در فیلادلفیا با 3 بادیگارد رزمی ‌مسلح بدون برانگیختن هیچ گونه شکی همراه شد. البته انتظار نمی‌رود این افراد شهروندان دیگر را از دست فرانکین محافظت کنند. از آنها انتظار می‌رود که اسرار کنگره را افشاگری‌ها‌ی فرانکلین و فاش شدن برای عموم دور کنند. کنگره در نهایت در طول ماه‌ها‌ی آخر قبل از جنگ داخلی آمریکا سازش کرد، و حضور بریتانیا در کلونی‌ها‌یی که آشکار، وسیع و کاملا تحمل ناپذیر بودند عادی بود. هرکس از هر دو گروه این را می‌دانست.
فرانکلین علاقه داشت به بارهای متعددی در فیلادلفیا رفت و آمد کند، و وقتی که او م*ش*رو*ب می‌خورد در شرایط خاص دوست نداشت با هیچ کسی حرف بزند. بادیگارش بعدها شهادت داد که او بعد از خوردن 10 آبجوی قوی کاملا سرکش و پرسر صدا می‌شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0


قدیسه فرانسیس از آسیسی (1181 تا 1266) قدیسه حامی ‌ایتالیا و حامی‌ حقوق حیوانات بود. او به خوبی برای پرندگان موعظه و سخنرانی می‌کرد. همه نوع افسانه اسرارآمیز در مورد او وجود دارد مثل اینکه: او از 4 زخم استیگما (ناشی از به صلیب کشیدن) رنج می‌برد (تنها حضرت عیسی 5 زخم در ب*دن داشت). او در روزهای جوانی‌اش در هیئت یک راهب مسافرت می‌کرد تا بتواند سلطان الکامل عرب را متقاعد کند که اگر او اعتقاد به حمایت خدا دارد باید خودش را در آتش بیندازد. او یک بار شهر «گوبیو» در ایتالیا را از شر گرگی نجات داد که به مردم و گاوهایشان حمله می‌کرد. روش او برای این کار این بود که گرگ را به شهر آورد و آن حیوان را غسل تعمید داد! و جالب این بود که گرگ دیگر حتی یک مرتبه هم مزاحم مردم شهر نشد.

افسانه‌ها‌ی زیادی نیز در مورد بستر مرگ او وجود دارد. گفته شده فرانسیس قبل از مرگ از الاغش به خاطر اینکه بار زندگی او را به دوش می‌کشیده تشکر کرده و الاغ هم بعد از شنیدن تشکر او گریه کرده!! سنت فرانسیس تنها یک قدیسه زنده نبود- او مردی متواضع و فروتن بود. او به کشیش شدن و گذراندن تمام عمرش در نقش یک راهب رضایت نداد، چراکه خودش را شایسته این مقام نمی‌دانست. حالا چه کسی می‌تواند حدس بزند که غذای مورد علاقه قدیس فرانسیس چه بود؟ او پای مرغ سرخ شده را خیلی دوست داشت! غذای دیگر مورد علاقه اش غوزک پای خوک بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
زئوس



زئوس پسر کرونوس و رئاست
پدرش نوزادانش را می بلعید تا بر علیه او شورش نکنند، مادرش او را نجات داد و به گوریبانت ها ، کوریت ها و ماده بزی به نام آمالته سپرد. پس از آنکه زئوس به سن رشد رسید، با همکاری متیس (خدای خرد) معجمونی ساخت وکرونوس را ودار به نوشیدن آن کرد و پدر را وا داشت تا تمام برادران و خواهرانش را که بلعیده بود (پوزیدون–هادس– هستیا–دیمیتر-هرا ) دوباره به جهان باز گرداند سپس سیکلوپ ها و هکاتونشیر ها را آزاد کرد و با شکست ژئانها که سر به شورش برداشته بودند در جنگی هولناک به جای کرونوس قدرت را به دست گرفت
پس از به دست گرفتن قدرت تقسیم حوضه قدرت را ا نجام داد . خودش خدای خدایان شد و قلمرو آسمانها و زمین را بدست گرفت ، حوضه دریا را به پوزیدون و حوضه زیرزمین را به هارس سپرد
زئوس ایزدی است که برتری خود را به تمام ایزدان تحمیل می کند . در آغاز ایزدی بود بسیار ترسناک . اما سده های پیاپی تاریخی – اسطوره ها و روایت های گوناگون او را در مرتبه نخست ایزدان قرار داد . اهالی شهر یونان که ایزدان بسیاری را می پرستیدند اغلب از یکدیگر آگاهی نداشتند . آنها به علت موقعیت ویژه جغرافیایی سرزمینشان و نیز به علت نا آگاهی از تاریخ خود از یکدیگر جدا بودند و به مفهوم یگانیگی ایزدی که برای شکل گیری آن وجود سلسله مراتب بین ایزدان الزامی بود بسیار دیر دست یافتند ، سلسله مراتبی که زئوس سرانجام در رأس آن جای گرفت .
زئوس برای تثبیت فرمانروایی خود بر یزدان به فکر تضمین نسل خود افتاد بدین ترتیب با نان زیادی در آمیخت با متیس که آتنا را به دنیا آورد ، با خواهرش دیمیتر که پرسفون را زاد، با لاتون، مادر آپولو و آرتمیس و سرانجام با هرا که همسر مشروعش باقی ماند و آرس و هفایسوس را زاد . افزون بر آن زئوس با فناپذیران ماجارهای دلدادگی بسیار داشت. نسل پلوانان و نیمه ایزدان ثمر ه این پیوندها هستند. بدین ترتیب زئوس بین ایزدان و مردم نوعی سلسله مراتب به وجود آورد و آنرا در خدمت توان مطلق خویش قرار داد

همچنین پس از افت و خیزها ، تغییرات و تحولات زمین که در اوج آفرینش بود، زئوس به عنوان نماد آرامش، نظم، خرد و دادپدیدار می شود. در واقع قوانینی را که زئوس برای آسمانها و ایزدان وضع کرده بود در جوامع زمینی نیز رواج یافت از آن پس شاهان بر شهرها و مردم فرمانروایی کردند و همه آنها در برابر زئوس مسئول بودند زئوس دو لقب رشک برانگیز « پدر ایزدان » و « پدر مردم » را بر خود نهاد او به عنوان ایزدی جهانی مالک همه دارائیهای آسمانی و زمینی مورد پرستش قرار گرفت.
در آغاز زئوس ایزد پدیده های جوی بود کسی که آسمان را روشن می کرد، آنرا از ابر می پوشاند، باران و برف را بر زمین فرو می فرستاد، آذرخش پرتاب می کرد و تندر فرو می فرستاد (حتی بگونه معنا داری می گفتند : زئوس می بارد یا زئوس می غرد) با این حال در سرزمینی چون یونان که کشاورزی فعالیت غالب آن بود قدرت کامل یک ایزد بر پدیده های غیر قابل کنترلی که نزول بلایا یا بار آوری وابسته به آنهاست اهمیت ویزه و اساسی پیدا کرد.
همه چیز از او سرچشمه می گیرد. او دارای صفتها و لقبهای بی شماری است که همگی نمایانگر نقش او یا بیانگر مکانهایی است که در آنجا پرستش می شده. او با شکوه تمام و با اوصاف عادی یا شاهانه خود از قبیل عقاب آذرخش و پیروزی بر تخت نشست بدین ترتیب فیدیاس تندیس بسیار بنام خود ، « زئوس المپی »را تراشید این تندیس نماینگر عظمتی است که تنها زئوس در میان ایزدان و مردم از آن برخوردار بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
در این مقاله از شگفتی‌های تاریخ قصد داریم حقایقی جالب از شاه دیوانه را که از شخصیت‌های پنهان کتاب بازی تاج‌وتخت ای‌ات را برایتان بازگو کنیم. خواندن این مقاله تنها به کسانی که سریال بازی تاج‌وتخت را دیده یا کتاب آن را خوانده‌اند توصیه می‌شود. با ما همراه باشید.

شاه آیریس دوم که در بین طرفداران سریال بازی تاج‌وتخت به شاه دیوانه معروف است؛ آخرین شاه سلسله تارگریان است که به دست جیمی لنستر و در خلال قیام رابرت براثیون کشته می‌شود. آنچه ما از شخصیت او می‌دانیم این است که او شاهی بسیار ستمگر بود و از سوختن و سلاخی مردم ل*ذت می‌برد. او حتی پدر و برادر ادارد استارک را نیز به قتل رساند.

در منابع کتاب آمده است که او هفتمین و آخرین پادشاه تارگریان‌ها بود که بر تخت آهنین نشست. علاوه بر شاه دیوانه به او لقب شاه زخمی نیز داده بودند؛ زیرا تمام ب*دن او جای زخم‌های شمشیرهای نبردهایش بود. شاه دیوانه در جوانی بسیار مهربان و سخاوتمند بوده است اما عطش قدرت او را به دیوانگی کشاند.

خصوصیات جفری براثیون کمی به‌مانند شاه دیوانه است؛ دمدمی‌مزاج و پرخاشگر. او بعد از پادشاهی توانست هفت قلمرو را متحد کند و آرامشی نسبی در قلمرو او برقرار شد. دیوانگی و خلق دهشتناک او زمانی که در یکی از جنگ‌ها اسیر شد به اوج خودش رسید. شاه پس از دیوانه شدن دیگر موها و ناخن‌هایش را اصلاح نکرد.

در احوالات او آمده است که او توانست مزدوران و پیران خرفت را از شورای سلطنتش بیرون کند و جوانان را در آنجا بکار گیرد. گفته می‌شود او به زنان شاهان دیگر بسیار علاقه‌مند و گاهی با آنان هم‌بستر می‌شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
ناصرالدین شاه قاجار


عکس ناصرالدین شاه قاجار

ناصرالدین‌شاه قاجار، فرزند محمدشاه قاجار و چهارمین پادشاه سلسله قاجاریه است. او در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۲۱۰ شمسی در دهکده کهنمیر در حدود ۲۵ کیلومتری تبریز دیده به جهان گشود. پس از درگذشت پدرش، محمدشاه در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۲۲۷، به‌جای پدر به تخت نشست و نزدیک به ۵۰ سال حکومت کرد. دوران پادشاهی ناصرالدین‌شاه یکی از مهم‌ترین دوران‌های تاریخ ایران است.

شخص شاه تمایل زیادی به اصلاحات در کشور داشت و همین امر موجب آن شد که ایران در برابر اتفاقات و رویدادهای تازه‌ای قرار گیرد، اتفاقاتی که آینده سیاسی و اجتماعی ایران را در این دوران رقم زد.

با تشکیل حکومت قاجار ایران دولت مرکزی نسبتا استواری پیدا کرد، اما به‌واسطه پیشرفت‌های اروپاییان و اتفاقات قرن ۱۹، ایران وارد فاز جدیدی از کشمکش‌های برون‌مرزی شد. حضور قدرت‌های جهانی نه‌تنها از راه جنگ و روابط سیاسی و داد و ستد تجاری، بلکه از طریق عرضه کردن اندیشه‌ها و نهادهای اجتماعی و سیاسی نوین بر تماس‌های خود با ایران افزوده شد. درست است که ایران ‌مانند هندوستان هیچ‌گاه مستعمره نشد، ولی مانند همسایه‌اش امپراتوری عثمانی از مزاحمت قدرت‌های اروپایی مصون نماند.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
در این مقاله کوتاه از شگفتی‌های تاریخ قصد داریم حقایقی جالب از شخصیت موردعلاقه کتاب و فیلم ارباب حلقه‌ها یعنی فرودو بگینز را برایتان معرفی کنیم. فرودو در کتاب اصلی ارباب حلقه‌ها القاب بسیار زیادی داشته است؛ مثلاً دوست الف‌ها، به خاطر اینکه می‌توانسته با آن‌ها به‌راحتی صحبت کند.

از دیگر القاب او می‌توان به آقای آندرهیل و یا حامل حلقه نیز نام برد. او و عمویش بیلبو بگینز در یک روز یعنی بیست و دومم ماه سپتامبر به دنیا آمدند. فرودو در معنی یعنی مرد دانا. پدر و مادر او زمانی که او بسیار جوان بود از دنیا رفتند و عمویش سرپرستی او را به عهده گرفت. فرودو زبان الف‌ها را از عمویش بیلبو فرا گرفت. در طول کتاب و در مسیر نابودی حلقه او چهار بار در خطر مرگ قرار گرفت. نام او در ابتدا بینگو بود ولی بعدها تالکین نامش را به فرودو تغییر داد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
میشل دی نوستراداموس در ماه دسامبر سال ۱۵۰۳ میلادی در سنت رمی فرانسه به دنیا آمد. او به عنوان بزرگترین پیش گوی تاریخ شهرتی بسیار زیاد دارد. کتاب او به نام پیشگویی ها نیز بسیار معروف است. او در این کتاب پیش گویی هایی را در شکل رباعی انجام داده است. او در این کتاب بیش از ۱۰۰ پیش بینی انجام داده است. او در این کتاب حوادث ۱۱ سپتامبر و مرگ پادشاه هنری دوم را پیش بینی کرده است. در این مقاله قصد داریم شما را با حقایقی کمتر شنیده شده از این پیش گوی معروف آشنا کنیم. پس با شگفتی های تاریخ همراه باشید.

۱- او از مدرسه پزشکی رانده شده بود:

او در سن ۱۵ سالگی وارد مدرسه پزشکی آوینگون شد ولی یکسال بعد مجبور شد که این مدرسه را ترک کند. او یکسال بعد و با شیوع بیماری های واگیردار مجبور شد که مدرس را ترک کند. بلافاصله او سفری را به دور اروپا به خصوص کشورهای فرانسه، ایتالیا و اسپانیا آغاز کرد. او در این سفرها به یادگیری علوم مختلف به خصوص داروسازی پرداخت. او وارد داشنگاه مونتی پلر شد. این دانشگاه یکی از قدیمی ترین و مطرح ترین دانشگاه های پزشکی و داروسازی در جهان است که حتی امروزه نیز هنوز در آن علم پزشکی تدریس می شود.

۲- در کنار پیش گویی، وی یک کتاب آشپزی نیز نوشت:

او به آشپزی و آرایشگری بسیار علاقه داشت. یکی از نخستین کتاب های او “نحوه آرایش” نام داشت. او در این کتاب طرز استفاده از خمیر دندان را برای بهداشت بیشتر شرح داده بود و حتی نحوه ی استفاده از حلزون دریایی را برای داشتن پوستی زیباتر عنوان کرده بود. حتی اینکه چگونه موهایی بلوند داشته باشید را نیز شرح داده بود. او در این کتاب طرز تهیه چند مربا را نیز شرح داده است.

۳- پیش گویی ها او از حوادث گذشته الهام گرفته شده است:

اگرچه او پیش گویی هایی بسیار دقیق در مورد آینده انجام داده است ولی محققان بر این باورند که او این پیش گویی ها بر اساس حوادث گذشته انجام داده است. بر اساس نظر یک زبان شناس و مترجم حرفه ای دانشگاه کمبریج، پروفسور پیتر لمه سور، او نه یک پیشگو و نه یک دانشمند بود بلکه او باور داشت که تاریخ تکرار خواهد شد. او این پیش گویی ها را بر اساس تواریخی که در انجیل آمده است انجام داده است.

۴- هم عصران او مهرات های اختر شناسی او را مورد انتقاد قرار داده اند:

در حالی که کتاب پیش گویی او در سال ۱۵۵۵ و برای اولین بار منتشر شد، او مورد حملات و انتقادهای تندی از سوی برخی از هم عصران خود قرار گرفت. او در ابتدا دچار یک رسوایی شده بود. قبل از او و در پنج سال قبل یک فری در مورد آب و هوای فرانسه پیش بینی هایی را انجام داده بود که همه ی آن پیش بینی ها درست از آب درآمد و حتی توجه ملکه وقت فرانسه را نیز به خود جلب کرد. یکی از اخترشناس در جلوی تعدای زیادی از مردم او را بی سواد و تهی مغز خواند.

۵- از پیش گویی های او در جنگ جهانی دوم استفاده شد:

در سال ۱۹۳۹ و اندکی بعد از تصرف هلند توسط نازی ها، همسر وزیر تبلیغات آدولف هیتلر، ماگدا گوبلز از کتاب اسرار خورشید و روح برای تبلیغات طرح های نازی ها استفاده کرد. شوهر او از این پیش بینی ها خوشش آمد و تصمیم گرفت با چاپ بروشورهایی برای تبلیغات اهداف نازی ها بهره گیرد. آنها سعی داشتند تا با اینکار نازی ها را پیروز میدان نشان دهند و بیان کنند که از قرن ها قبل پیروزی های هیتلر پیش بینی شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,491
لایک‌ها
20,986
امتیازها
138
کیف پول من
-440
Points
0
- در زمان شکسپیر هیچ گونه قانون کپی رایتی نبود و نمایش نامه نویسان به شدت از روی هم تقلید می کردند. شکسپیر برای مقابله با دزدی هنری از آثارش همان لحظه و در سر صح*نه ی متن را برای بازیگران می خواند و آنها بدون هیچ تمرینی اجرا می کردند. گاهی اوقات نیز فردی به جزء شکسپیر متن را به آرامی و از پشت صح*نه برای حاضران می خواند.

۲- خیلی از نمایش نامه های او برای همیشه ناپدید شد. یکی از معروف ترین این نمایش نامه ها که ما درباره ی آن می دانیم نمایش نامه ای به اسم کاردنیوست. محققان می گویند که تعداد آثار گمشده ی او به عدد نوزده نیز می رسد.

۳- او هیچ گونه نواده ی مشخصی ندارد. او از همسرش آنا هاثوی سه فرزند دارد. همسر شکسپیر در سال ۱۵۹۶ از دنیا رفت. او دو دختر به نام های سوزانا و جودیث داشت. سوزانا تنها یک دختر داشت ولی جودیث بدون اینکه بچه ای به دنیا آورد در سال ۱۶۷۰ از دنیا رفت.

۴- او فقط یک نمایش نامه نویس نبود بلکه عاشق اجرا و بازیگری نیز بود. او یک کمپانی بزرگ تئاتر راه انداخت و بازیگران زیادی برای او کار می کردند. این کار ثروت زیادی را عاید شکسپیر کرد و او در هنگام مرگ فردی بسیار ثروتمند بود.

۵- در آن زمان به علت کمبود قبر، معمولا استخوان های مردگان را جا به جا می کردند تا بتواند مرده ی جدیدی در کنار او دفن کنند. ولی هیچ کسی جرعت دست زدن به استخاون های شکسپیر را نداشت چون باور داشتند که او نفرین شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin
بالا