شعر مجموعه شعرِ چَشم سیاهِ بی‌وجدان | کاف_طوفان کاربر امن تک رمان

  • نویسنده موضوع Mr.Rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 583
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
{بسم الله الرَّحمٰٰن الرَّحیم}
mp3j_y47t_چشم_سیاه_بی_وجدان.png

نام اثر: چَشم سیاهِ بی‌وجدان
نویسنده: کاف_طوفان
ژانر: عاشقانه _تراژدی
سبک: شعر نو

6al4_cut_(7).gif

مقدمه:
ای که نام تو آهنگ و احساس تو سنگ!
ای که چشمان تو چون تلاطم دریا!
این همه درد، ببین چه کرده‌ است با من.
آرزویت به ابدیت پیوست...
حال دل تو بهار و دل من خزان!
نامت شد، چشم سیاهِ بی‌وجدان...

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
شب که از راه می‌رسد،
ساعت خوابم را
به انتظار آمدنت می‌مانم!
تو می‌آیی و آرام زیر پو*ستِ افکارم،
می‌خزی!
می‌خندم،
یک‌آن بغض می‌کنم!
بالشم هم خیس می‌شود.
چشمان کم سویم، به عقربه‌ها خیره می‌شود...
صبح است!
آفتاب زده است!
اما نه تو رفته‌ای و نه من خوابیده‌ام!...
مثل هرشب که تا صبح خیال رفتن نداری...
و همچنان قصه‌ی بو‌دنِ من و نبو‌دنِ تو،
در کتاب‌ قصه‌ها تعریف می‌شود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
موج می‌زند!
بر گرمای صورتمان،
حضورِ یک عاشقِ بی‌جان!
قلبم، پر از ماهی‌هایی‌ست...
که در کف اقیانوس اشک‌هایم،
در صدف‌های امید،
می‌سازند!
و یک نفر بر بام برج‌ها ایستاده است.
بلند فریاد می‌زند:
در آسمان، پرواز باید کرد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
روزها گذشت؛
اما من هنوز به یاد می‌آورم
که برای صبح شدن،
نه خورشید می‌خواستم و نه نسیم!
همین که چشم می‌گشودم،
آبشار سیه گیسوانت،
بر زندگی و چشمانم جاری می‌شد،
زندگی برایم دلبرانه طلوع می‌کرد!
آه! که دیگر ندارم تو را
چَشم سیاهِ بی‌وجدان!...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
از عشق بگویم
یا از عاشقی؟!
آه! که همگان عشق را
پیش‌تر سروده‌اند...
از چه بگویم؟!
از عدالت بگویم
یا از بی‌عدالتی؟!
آه! که عدالتی نیست که بی‌عدالتی باشد!
یا من دیر رسیده‌ام،
یا تو زودتر بر قطارِ دیگری
رفته‌ای!...
تو را در کدام ایستگاهِ قطارِ زندگی،
بدرود گفته‌ام،
چَشم سیاهِ بی‌وجدان؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
چَشم سیاه بی‌وجدان!
عشق به حرمتِ تو
به دور گیسوانت طواف کرده است.
جاذبه‌ی حضورت، زمین را از چرخ باز داشته است...
چشم از من مگیر ای جان‌ِ جانان!
گرمای عشق را از دستانم بگیر
و در کوچه‌های دلتنگی، محبت را
با من فریاد بزن!
در گوشم زمزمه کن.
بگذار برایت دمکی بخوانم!
قسم به تاری چشمانم،
آنچنان سوزانم که گرمایم،
هر یخی را آب و هر سنگی را خاکستر می‌کند!
بیا!
یادم بده که چگونه نگاه‌ت کنم!
من در گرداب چشمانت،
سال‌هاست که جان باخته‌ام!
کوهی از هو***س به جانم چنگ می‌اندازد.
بیا ای چَشم سیاهِ بی‌وجدان!...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
زندگی من در هیچ چیز خلاصه بو‌د!
هیچ چیزام با تیک‌تاک‌های ساعت دیواریِ مادر بزرگ،
زندگی را از نطفه گذر می‌داد.
غم‌هایم را پیرتر و موهایم را سفیدتر می‌کرد!
در آن میان، به اشتباه خواستم.
خواستم که دوست بدارم و دوست داشته شوم!
می‌دانم که پر توقع بو‌دم؛
اما باید که نباید عاشق می‌شدم!
تو آمدی!
و من کسی را به اندازه هیچکس‌های زندگی‌ام،
به اشتباه، دوست داشتم!...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
برای بیدهای کنار جاده فرقی ندارد،
که عشقی همراه باد می‌آید،
عِطرش برود یا که بیاید!
اما برای من که بیدی عاشق بو‌دم،
فرق‌ها دارد!
اینکه تو بیایی و عِطرت برود؛
یعنی در خیالم غرقه بو‌ده‌ام!
و اینکه تو بروی؛ اما عِطرت بماند؛
یعنی تو بو‌دی؛ اما من نتوانستم حست کنم!
چَشم سیاهِ بی‌وجدان!
از کنار من گذر کن؛ اما بی‌هوا مباش!
من در هوای تو بویی را احساس نمی‌کنم...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
لبخندی زدی و میمیک صورتت دلنشین شد.
گفتی برو! دور باش!
خیالت راحت، من خواهم رفت.
از زندگی و قلبت پرخواهم کشید
و به آشیانه‌ی بی‌آشیان‌ها خواهم رفت.
می‌شوم خاطره‌ی گم شده لای چشم‌هایت...
می‌شوم نقطه‌ کور افکارت...
و تو باز با عشوه‌هایت می‌خندی!
چشم تنگ می‌کنی و یار را به شکوه می‌رسانی!
لبخند میزنی و خالی از خداحافظی،
بازگشت را گوشزد می‌کنی با چشم‌هایت!
نه بازگشتی نیست و من نخواهم آمد.
من پناهنده‌ی بی‌آشیان‌ها شده‌ام
و بی‌خانمان‌ها را چه به عاشقی،
چَشم سیاهِ بی‌وجدان؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Mr.Rad

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-06
نوشته‌ها
178
لایک‌ها
2,030
امتیازها
73
سن
31
محل سکونت
طهرون
کیف پول من
430
Points
5
فروغ شب‌های روشن! دل ابری است...
چشم بگشا و آفتاب نگاه‌ت را
در قالب چشمانم بتابان!
من هرصبح به شوق طلوع‌ات
چشم می‌گشایم و اسیر رقصه پرده‌ها می‌شوم!
هرصبح پنجره‌های بسته و گل‌های خشکیده لَب طاقچه
نبو‌دنت را بر بنیادی ترین سلول‌هایم،
تازیانه می‌زند
و جایی میان س*ی*نه‌م
در اعماق قصه‌ها،
میان ر‌قص واژه‌ها،
و در کورترین حواس‌ها
به فلک دلتنگی کشیده شده می‌شود!
و تنها حواس من از برای مرگ
به چشمان توست، چَشم سیاهِ بی‌وجدان!...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا