خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده شن‌های بیابان را من، دیگر باور نخواهم داشت | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
بی هوا
پا در جهانی گذاشتیم، که
عشق در آن حرف اول را می‌زد؛ اما
حرف آخر را اما؛ جدایی‌ها بر قلب‌های ویرانه، جار می‌زدند ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
و آن‌هنگام که تو
نشستی ل*ب حوض
و غز ل سراییدی برایم.
من نگاهت کردم.
همان ‌هنگام صدایی از ماهی‌های نارنجی شنیدم،
که با شادی
بانگ خوشبختی را در گوش من و تو فریاد زدند.
نارنجی را چقدر دوست‌ می‌دارم.
نگاهم کن و شعر بخوان که رنگ نارنجی بگیرد، زندگی ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
روز بود؛ لیکن آفتاب قهر بودش با ما!
وز دل سنگ منِ دیوانه گشته، می‌نالید خورشید!
و او چه می‌دانست که من با شب و تنهایی خویش عهد بسته بودم که روزها را
به‌دست شب بسپارم!
و خورشیدِ نگاهت را به مهتابِ نگران،
در کل آدم عهد شکنی نیستم من ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
من از نوشته‌هایمان می‌ترسم؛
حتی از دست‌خطم!
من از تمامی اشیائی که تو را دوباره به میان لجن‌زار خاطراتم می‌کشند،
می‌ترسم!
من از گیر کردن در مرداب‌های هزار ساله در هراسم!
از آن نامه‌های مهیج و دل‌خراشت!
از آسمانی که آواز باران می‌خواند و تو،
به او می‌پیوندی ...
من از آرامش قبل از طوفان می‌ترسم!
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
سرخی دستانت را که می‌نگرم، تمامی‌ بدنم گُر می‌گیرد ...
تو چگونه توانستی؟!
با دست خودت، چاقو فرو کنی در خاطراتت؟
خون می‌چکد!
می‌بینی؟
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
سرد است.
دندان‌هایم از فرط سرما روی هم کوبیده می‌شوند ...
و تو نیستی که مرا در آ*غ*و*ش بگیری،
و من دیگر هیچ‌گاه نخواهم بارید!
تو همان خورشیدی بودی که بعد از باران، پدیدار می‌گشتی از پشت ابر...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
آن هنگام که شعر می‌خواندی،
یادت هست؟!
من خوب به ‌یاد دارم؛
وقتی که بارها صدایت کرده بودم و تو نشنیده بودی!
گفتم حواست نیست، باشد فردا صدایت می‌کنم.
فردایش اما؛ گفتند تو رفته‌ای!
خیلی ساده مرگت را برایم تحلیل کردند؛
اما تو زود رفته بودی!
زودتر از آن‌که صدایم به گوشت برسد ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
کلبه‌ای دیدم در آن دور دست‌ها!
تو بودی و تنهاییِ خویش آن‌جا،
در کنار فنجان‌هایی پر از قهوه‌ی سرد ...
بویشان می‌آمد،
از آن قهوه‌های برزیلی بودند،
که همیشه با من می‌نوشیدی.
شاید اکنون دلت با تنهایی نمی‌سازد
که قهوه‌های گرمی را که با من می‌خوردی، اکنون در حالی که از دهن افتاده‌اند، نگاهشان می‌کنی!
افسوس که من،
قلبم سال‌ها پیش تصادف کرد!
او را به نزدیک‌ترین بیمارستان منتقل کردم.
منتظر ماندم و آخر،
دکتری آمد با روپوش سفید و گفت:
شما زین پس، از داشتن قلب و عشق معذورید!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا