خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده شن‌های بیابان را من، دیگر باور نخواهم داشت | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
به‌نام ایزد یکتا
شن‌های بیابان را من، دیگر باور نخواهم داشت.
نویسنده: جیرجیرکِ آبی کاربرتک رمان
ویراستار: ZiBa


ژانر: عاشقانه، تراژدی
*دلنوشته‌هایم مخاطبی ندارند.
تک به تک واژه‌های شیرین دلنوشته‌هایم را به دوستان عزیزتر از جان، تقدیم می‌کنم.

من تصویر تو را لابه‌لای شن‌های بیابان دیدم! همان هنگام که می‌خندیدی و من،
بند‌بند وجودم لرزید و تو اما؛
نا به‌ هنگام، محو شدی!
رفته بودی با باد
و من ماندم و تنهایی و تصویر تو بر شن‌های خیال ...
سخت است!
می‌دانی؟! حتی شن‌های بیابان را من، دیگر باور نخواهم داشت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
می‌خزم در دل تاریکی شب!
می‌بینم هر دم که چگونه می‌شکنی،
دم نمی‌زنی و او تار به تار گیسوان یار تازه‌اش را می‌بافد
و تو می‌مانی‌ و احساسی پوچ!
چه کسی می‌داند دلت از عالم و آدم پر است؟!
این منِ دیوانه‌ی عاشق را، تو در گرو یار به‌جا نهاده‌ای.
سخت است، قلب کسی باشی و او تو را پس بزند.
نه راست می‌گویم!
من قلب بودم در درون او،
و به تاراج رفته بودم در غم عاشقی‌اش!
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
قلب مرا
همین چیز‌ها به تاراج برده بودند!
همین ناز‌کردن‌های گاه و بی‌گاه او،
و من چه می‌دانستم آخر سر، قلب دیوانه‌ام در دام این
دلبری‌هایت، چنان گرفتار می‌شود که هرچیزی از خاطرم محو می‌شود،
جز دو جفت چشمان مشکی که دیگر ندارمشان!
نداشتمشان...
عشق،
به راستی
به من وفا نکرده بود. شب‌های مملوء از حس آرامش را هیچ‌گاه نداشتم!
او تمام بود برای من
و من
تمام شده بودم ...
او همه چیز بود
اما من؛ با بی‌تفاوتی نامحسوسی، در حالی که بغض‌هایم تلنبار می‌شوند، می‌گویم من
هیج چیز برای او نبودم.
من را حسی هیچ، زین پس در برگرفته بود!
طوری که با صدای بلند،
بر بام خانه
فریاد هیچ‌ها کشیده‌ام،
که همه بشنوند درد من این‌ هیچ‌ها نیست!
درد من تمام کردن خودم بود برای او ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
سرزمینی بود آن‌ طرف‌تر،
کمی فقط کمی دورتر از این‌جا!
درست کنار در چوبی کافه‌ی قدیمی.
یادت هست؟!
قهوه‌هایش طعم تلخی داشتند،
غلیظ بودند ...
و آن‌وقت‌ها
تو مرا هر بار که از کافه‌چی شکر خواسته بودم، به تمسخر گرفتی!
اکنون اما؛
من هر روز به آن سرزمین می‌روم!
تنها در آن کافه،
همان جای همیشگی،
با خاطرات شیرینت قهوه‌های تلخ می‌نوشم!
این روزها
زیادی تغییر کرده‌ایم!
هم تو که دگر نیستی
و هم منی که گذشته‌ها، زندگیم را چنگ می‌زنند ...
هم تویی که اکنون به‌جای در آ*غ*و*ش کشیدنم
خروارها خاک جانت را به آ*غ*و*ش کشیده‌اند ...
راستی سرزمین تو چگونه است؟!
نکند تنهایی!
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
من مانده‌ام
با تویی که،
واژه‌ی تو را به‌دست باد سپرده‌ای
و اکنون دیگر تو را او
خطاب می‌کنم!
و چه قالب‌ها که از او بودنت تهی کردم
!
( جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
ما به این گره‌های کور احساس محکومیم،
ما اهل زمینیم،
ما انسانیم!
آدمک‌های زمینی را چه انتظار داری؟!
آن‌ها، سلول‌های احساسشان گره‌ی کور خورده است.
چه‌طور باز کنند این گره‌ی کور را؟


( جیرجیرک آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
آرام‌آرام‌آرام،
هیس!
ساکت باش ...
نکند صدای گریه‌هایت بلند شود، نکند اشک بریزی!
نکند بخواهی باری دیگر چشم‌هایش را ببینی!
او دیگر نیست ...
او رفت ...
او ناپدید شد، در همه‌جا فقط رد پاهایش هست.
چیزی نیست،
کمی که بگذرد و زخمت التیام یابد،
خوب می‌شود این حال نابسامانت!
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
سرد بود دستانت!
گفتند که فردا بر می‌گردی،
فرداهای زیادی آمدند
و تو
هنوزه نیامده‌ای!
کم‌کم دارم می‌پذیرم که فرداهایت
به دیروزهایم
مبدل شده‌اند ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
ایهام نداشت،
نه!
ایهام نداشت هیچ چیز! همه‌چیز، خودش بود؛
لیکن من بودم که دوگانگی را به تو، ترجیح دادم ...
(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا